برای لحظهء تنهاییِ تو یاور آوردم
دلاور مردی از نسل علی و کوثر آوردم
کنون که شد مهیا مادران را هدیه آوردن
به درگاه سلیمان هدیه ای چون اصغر آوردم
زبانش نیست گویا پاسخ هل من معین گوید
ولی از گریه هایش معنی این را در آوردم
اگر با مشک عباست نیامد آب بر خیمه
برای لعل عطشانت ببین چشم تر آوردم
شده خشک از عطش اینجا اگر باغ گل زهرا
اقاقی یاسمن لاله به رنگ احمر آوردم
شنیدم حرمله تیری سه پر وقف گلو کرده
ببین از بِضعَهُ مِنی برایت حنجر آوردم
ز دستت میبَرَند اینجا رکاب و خاتم و انگشت
مخور غم کز برای سینهء تو گوهر آوردم
تو را خون خدا خواندَند و با خون علی اصغر
ز تفسیر چنین نام بلندی سر در آوردم
#داریوش_جعفری
telegram.me/jafari_daruosh