اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

امام حسین ع

#امام_حسین


از ظهر تا عصر بلا بال و پرش ریخت

می را خدا با دست خود در ساغرش ریخت


تا بانگ هل من ناصرش ایراد فرمود

همراه حلق اصغرش چشم ترش ریخت


وقت اذان حی علی خیرالعمل گفت

نای اذان گوی علی اکبرش ریخت


در پیش رویش قاسم احلی من عسل گفت

جامش شکست و بوی مشک وعنبرش ریخت


باران چکید و قطره قطره آب نایاب

دستان و چشم و آب و هم آب آورش ریخت


محوِ نگاهِ ناظرِ این ماجرا بود

تیغی به حلق آمد تمام حنجرش ریخت


از راه آمد ساربان بالای گودال

خون خدا انگشت با انگشترش ریخت


از روی تل میدید زینب بحر خون را

کشتی شکست و بادبان و لنگرش ریخت


طوفان شد و سیلاب اشک از چشم خواهر

همراه خون دیده اش از معجرش ریخت


همراه زینب مادرش هم نوحه میکرد

وقتی به زیر سم مرکب پیکرش ریخت


خواهر کنار نیزه  و مادر به گودال

دردانه هم در شام غم بال و پرش ریخت


#داریوش_جعفری


ای فدای تار مویت جان زینب خواهرت

جان بقربان سرت


کودکان من فدای اکبر و هم اصغرت

جان بقربان سرت


#داریوش_جعفری

هستی زینب فدای تار مویی از سرت

ای فدایت خواهرت



کودکانم نذر لبهای علی اصغرت

ای فدایت خواهرت

ساقی تویی و تمام عالم مستت

هستیِ جهان گرفته وام از هستت


هر چند که از بدن جدا افتاده

بگشوده گره ز خلق عالم دستت


#داریوش_جعفری

عالم همه باده نوش و سر مستِ حسین

هستیِ تمام هستی از هستِ حسین


بخشودگی اهل خطا وابسته است

بر مُهر عطای ماه بی دست حسین


#داریوش_جعفری

دلنوشته

#شب_جمعه

#حرم

گوش کن می آید از جایی صدای فاطمه

میرسد بر جان صدای ناله های فاطمه


قلب کوکبها غمین از ناله های مادر است

اشک میریزند با سوز و نوای فاطمه


ساره و مریم ببین با هاجر و آسیه را

ندبه میگیرند در  زیر کسای فاطمه


همره خیر النسا در گوشه ای از کربلا

انبیاء هستند امشب همنوای فاطمه


روضه از زهرا و اشکِ خون ز چشم منتقم

هر شب جمعه به خاک کربلای فاطمه


یا بنیَّ خواند و گفتا ای غریب تشنه لب

خیز و بنگر حال ما ای سر جدای فاطمه


فاطمه شد قامتش خم از برای کربلا

قامت من شد هلالی از برای فاطمه


مادر سادات میخواهم شب جمعه حرم

حک شود بر سنگ قبرم شد فدای فاطمه


#داریوش_جعفری

اربعین

#اربعین


اربعین در راه است 

کوله بارم حسرت


باز هم قافله ی عشق به راه افتاده  

عاشقی بی سر و پا جامانده 


نشدم لایق دیدار چرا ؟ 

حیرانم 


جامه ی مشکی من شاکی از اعمال من است 

وَ چنین میگوید 

تو چه کردی که نخواندند تو را 


تشنه ام تشنه ی یک جرعه نسیم 

از نجف تا حرم کرببلا 


ای شه تشنه لبم جانم آمد به لبم 


جان زینب نکنم شرمنده 

پیش پیراهن و این شال عزا 


چند سالیست که رویای چنین ره دارم 

تا رِسَم بر سر کویت به نیابت ز اسیران حرم 


و بریزم آبی 

ز دو چشم تر خود 

به سرِ تربت تو 

و دو صد جرعه بریزم به مزار شهدا 

تا کمک حال علمدار تو باشم ارباب 


بطلب آقا جان بطلب آقا جان


تشنه ام تشنه ی یک جرعه نسیم 

از نجف تا حرم کرببلا


#داریوش_جعفری

 @jafari_daruosh

امام حسین ع

#امام_حسین


چون غم عشق تو در سینه ی ما بنشیند

فارغ از عیش جهان دل به بلا بنشیند


جز سرِ کوی توام منزل و مآوایی نیست

مپسند اینکه گدا از تو جدا بنشیند


آن که در دام تو افتاد کجا برخیزد؟

آن که از چشم تو افتاد کجا بنشیند


آتش عشق تو سوزاند همه جانِ مرا

این جگر سوخته کی از تو رها بنشیند


جز هوای تو هوای دگرم نیست حسین

مرغ دل بر سرِ بامت به رضا بنشیند


دام تو دانه تویی ؛ مرغِ گرفتارِ شما

شوق دارد که به ایوان طلا بنشیند


پر و بالم جگرم سوخت و خاکستر شد

ببرش تا به مزار شهدا بنشیند


داریوش جعفری

اربعین از حرم محترم وجه الله

تا به شش گوشه ی ارباب وفا ثارالله


هر قدم حضرت مهدی به نوا میخوانَد

هر که دارد هوس کرببلا بسم الله

اربعین

#اربعین


میان سینه ی آدم تو ماوا از ازل داری

فزون از حدّ عالم نزد حق خیرالعمل داری


برای تلخ کامیهای محشر بر محبّانت

به روی دستهای مادرت مشک عسل داری


تو شمع عالم آرایی میان سینه ی عاشق

علم داری حرم داری و مِهر لم یزل داری


تویی لیلا و مجنونت تمام عالم و آدم

میان دفتر گیتی لقب حُسن الغزل داری


غریبانه به خاک کربلا ساکن شدی امّا

به حدّ وسعت عالم به هر قلبی محل داری


نه ابراهیم و موسایی نه نوحی نه مسیحایی

تو جمع انبیا را روی سینه در بغل داری



فقط یک اربعینت کرد ثابت بر همه عالم

خدای عشقی و جا در دل اهل ملل داری


دازیوش جعفری

زلزله تنها این نیست که زمین بلرزد و  خانه ایی ویران شود و کودکی در شب ولادتش با مادر خود بمیرد یا کودکی دیگر شمع سالگرد تولدش زیر آوار خاموش شود


گاهی زلزله اینست که

پدری در شب جشن تولد کودکش حتی یک اسکناس هزار تومانی برای خرید یک بستنی چوبی ندارد ولی باید تا پاسی از شب در خیابان بگردد برای تهیه ی خمیر بازی کودک رییس اداره اش تا مبادا فردا پیش همکلاس هایش کم بیاورد آری زلزله ای هم هست به نام عرق شرم و اشک پدری به خاطر نداشتن ساده ترین امکانات تحصیلی و آسایش پاره ی جگرش


 فرزندش



زلزله ها را بشناسیم و از آغاز پایه ها را محکم بنا کنیم 


مقاوم سازی کنیم قبل از ویرانی

رقص قلم...داریوش(محمود)جعفری:

دلِ بی حوصله اینبار تو بیدار بمان

من شدم مستِ تو،اینبار تو هشیار بمان


رنگ رخساره ی من شرح هزاران راز است

تو در این پرده دری محرم اسرار بمان


تا به کی جور و جفا با منِ آشفته،رفیق

بعد عمری نفسی با قفس ات یار بمان


سرخیِ روی تو هر چند به گل میمانَد

من شدم خار تو هم، همدل این خار بمان


رنج مهجوری و دوری سر و سامانم برد

تو مرنجان من و تا موعد دیدار بمان


گر چه تو زاری و من زارتر از حال توام 

پا به پای تو شدم زار، تو هم زار بمان


چاره ای نیست از این راه گذر باید کرد

سایه ی سر شدم ات یا شدم آوار بمان


شاهد این دل به سرش نیست سرِ یاریِ تو

یارِ خود باش و به تکرار تو بیدار  بمان


#داریوش_جعفری 


telegram.me/daruosh_jafari

#امام_حسن

#ولادت


ای کریمانه ترین سفره ی عالم چیده

به کریمان کرمت شوق کرم بخشیده



فخر همچون تو ندارد بجهان اربابی 

که رخت فاطمه ی بنت نبی بوسیده 


بی حرم بسکه حرم گوشه ی دلها داری

ذکر خیر حرمت در همه جا پیچیده


گر چه صدها چو من از لطف تو آقا شده اند

رونق سفره ی حاتم ز تو شد برچیده


اسوه ی صبری و الگوی کرم مظهر حُسن

تیر حُسن تو رگِ خواب مرا ببریده


ای کرمخانه ی تو شهره به هر برزن و کوی

نمِ احسان تو بر هر گذری باریده


سرِ شوریده به محشر رود هر کس کاینجا

از ولای تو نشد جان و دلش شوریده 


نظر لطف تو آقاست که در سینه ی ما 

عطر سیب حرم کرببلا پیچیده


شاهد عاصی اگر گفت ز حسنت کم گفت

گر چه بسیار ز تو لطف و کرامت دیده



#داریوش_جعفری 


@Jafari_daruosh


یا کریم اهل بیت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام 


حَرَمَت قطره شد و جا به دل مردم کرد 

کَرَمَت باده شد و دیده ی ما را خٌم کرد


 حُسن روی تو که در بیت علی جلوه نمود 

قبله را قبله نما هم ز تحیّر گم کرد


#داریوش_جعفری 

@Jafari_daruosh


خبر آمد خبری در راه است

سرخوش از این دل آل الله است


خبر آمد که گلی پیدا شد

خبر آمد که علی بابا شد


فاطمه قرص قمر آورده 

پدر خاک پسر آورده 



خانه ی فاطمه غوغا شده بود 

ملکی خیره به آقا شده بود 


محو زیبایی او پروین است 

فاطمی زاده مگر جز این است 


این علی زاده و نامش حسن است

شوکتش صحبت هر انجمن است


حای او حسن دهان دوز آورد

سین او سوز جگر سوز آورد


نون نامش همه را روزی داد

کرمش شوق و دل افروزی داد


این گل سر سبد باغ نبی ست 

این جگر گوشه ی زهرا و علی ست 


پسر ارشد کوثر این است 

اولین وارث حیدر این است 


کرمی تا به ثریا دارد 

خادم از عرش معلّا دارد 


این پسر اسوه ی جود و کرم است 

محرم هر حرم و بی حرم است 


این سهیم است به بین الحرمین 

این امام است به ارباب حسین


همره فاطمه هر روز و شب است

فاطمه تاک حسن هم عنب است


همه جا همسفر کوثر بود

روز کوچه سپر مادر بود


دست ملعون به رخ مادر خورد

فاطمه سیلی و او آذر خورد



با علی چیزی از این داغ نگفت

سخن از آتش و این باغ نگفت


(شاهد) از درد نگوید بهتر 

جور نامرد نگوید بهتر


#داریوش_جعفری 


@Jafari_daruosh

با ناله ی مرغ در چمن باید سوخت

بر حال غریبِ در وطن باید سوخت


هر چند ز هجر مصطفی غمگینیم

اما ز غم و رنج حسن باید سوخت


#داریوش_جعفری

4/9/96

6/55


سوخت پیراهن از این تب که بر این تن دارم

سیل شد اشک؛ ز بس ناله و شیون دارم


دلم از دوریِ رویِ تو به تنگ آمد و ریخت

جای گل...پاره ی دل بر سرِ دامن دارم


گر نشد دیده ی من تیره از این فاصله ها

بهر دیدار رخت...دیده ی روشن دارم


پرده برگیر و بکش خنجر مهرت ز کمر

که بدهکارم و نذرت سر و گردن دارم


بس که تصویر تو چون ماه کشیدم...دیگر

از زمین رو به سما میل پریدن دارم


الف قامت من حالتی از دال گرفت

صورت سرّوّم و سودای خمیدن دارم


تنگ شد سینه و دل سنگ شد از رنج فراق

با همه سنگ دلی شوق تپیدن دارم


دیر شد آمدنت دیر شده رفتن من

دیرگاهیست که ره توشه ی مردن دارم


(شاهد) خون دلم جز لب خنجر کس نیست

خنجری کز غم عشقت به جگر  من دارم

#داریوش_جعفری


telegram.me/daruosh_jafari

امشب به روی صفحه ی دل آرزو بکش

از رنگ سرخ با قلمت نقش او بکش


چشمی به غمزه واکن و دل را ز معرفت

در بیکران سینه پیِ جستجو بکش


پلکی بزن نفس بکش و با دو چشم خود

چشمی به رنگ حُجب و حیا آبرو بکش


بر گونه های سرخ نجابت دو قطره اشک

در انتهای اشک روانش سبو بکش

 

لب را دو منحنی ز دل جاده های حسن

بر جای چانه ساحل امنی دو سو بکش


قفلِ سکوت را بگشا از پس خیال

نقشی برای هر سخن و گفتگو بکش


نقشی زدی ز حسن و طراوت به کار دل

اینجاست که میبرند گلت را...تو بو بکش


telegram.me/daruosh_jafari

تو که علّامه ی عدلی و قضا نشناسی

شارح درس وفایی و وفا نشناسی


عالم بی عملی بذر سخا میپاشی

ثمرت چیست اگر رسم سخا نشناسی


تو مطلّا شدی و صرف طلا میگردی

بیخبر از خودی و قدر طلا نشناسی


گر چه ساقی شبِ مجمع مستان شده ای 

مستِ مِی گر نشوی جام بلا نشناسی


تا که مشغول خود و چاه ریاهای خودی

ره به کنعان نبری مصر بقا نشناسی


من گرفتار تو گشتم که تو را نشناسم

تو گرفتار که هستی که وِرا نشناسی


میگریزم ز تو ای شیخ دهان باز که تو

بسته ای راه دل و هیچ خدا نشناسی


#داریوش_جعفری 


telegram.me/daruosh_jafari

میرود سوز زمستان برف میمانَد به جا

آبها میریزد اما ظرف میمانَد به جا


کیسه ای پر کن ز خُلق خوش که در این روزگار

هیچ میگردی ز تو یک حرف میمانَد بجا



#داریوش_جعفری 

#نام_نیک

 telegram.me/daruosh_jafari


جاری نباشی خاک میگیرد جمالت

جاری نباشی تیره میگردد خیالت


جاری چو باشی نقش میبندی به دلها

جاری نباشی محو گردد خط و خالت


برخیز و پا بر خویشتن بگذار و بگذر

رنگی بزن بر روی روز و ماه و سالت


جاری نباشی لای میگیرد وجودت

جاری شوی ممکن شود امر محالت


ساکن مشو...در خویش خود را جستجو کن

تا دست یابی بر بلندایِ جلالت


هر کس میان سینه اوج و پست دارد

تا اوجِ خود باید رسی با پرّ و بالت


جاری میان خویش باش و سر مگردان

تا من نگردد سدِّ اقبال و کمالت


من را چو کشتی در خودت همراه روحت

لبخند دنیا میزند بر حال و فالت

تیشه ی خسته ی فرهادم و آرامم نیست

قطره ای از میِ شیرین به دل جامم نیست



شیر بی یالم و جز نعره ز من هیچ نماند

فارغ از بیشه ام و جا به دل دامم نیست


سر و کارم همه با نقل و نبات است و شکر

حیف طعمی ز شکر در دل ناکامم نیست


تن ایام من از شوق تفرج خالیست

بی سبب نیست اگر لذت ایامم نیست


هر چه کردم همه ارزانی دل کردم لیک

بیقراری کند این لکّه ی خون رامم نیست


ترسم این است زمانی شود این بخت به کام

که ز تن جان رود و هیچ دگر نامم نیست


ولی ای دلشدگان این همه ایمان من است

تا خدا هست غمی بهر سرانجامم نیست


#داریوش_جعفری 


telegram.me/daruosh_jafari

میروم تا طوف دلدارم کنم

چاره ای بر این دل زارم کنم


میروم من را ز خود بیرون کنم

شهر لیلا را همه مجنون کنم


میروم تا حل شود او در تنم

تا کنم اثبات چون مجنون منم


باید از خود بگذرم تا کوی دوست

دیده بگشایم به ماه روی دوست


نشتری باید که بر جانم زنم

تا که خون گردد ز پا تا دامنم


چون تهی شد تن...وِرا در جان کنم

ننگ و نام خویش جاویدان کنم


این که میخوانم ز یارم لطف اوست

بر زبان چیزی نرانم غیر دوست


سینه را از غیر او جارو زدم

پیش پایش بارها زانو زدم


ریسمانی بستم از خود تا به او

خواهش دل خواستم،،،گفتا بگو


هر چه گفتم کرد یارم بهر من

کرد مهر خویش را جاری به تن


تا به جایی که شدم غافل ز خویش

غافل از خود گشتم و آیین و کیش


قبله و سجاده ام شد یادِ او

نام او بردم شدم آزادِ او


چون که ناز نام دلبر میکشم

پا ز ناز دلبران بر میکشم


دیگرم از کس نباشد خواهشی

کس ندارد بهر من آرامشی


"یاد یار مهربان" دارم همی

بین جان آرام جان دارم همی


شد مهارم بسته بر دست گلم

شد مزیَّن بر عطایش کاکلم


تاج لطفش را به سر میپرورم

بهر مهرش سینه ام را میدَرم


این که میگوید از او من نیستم

او نباشد کیستم من کیستم


هر چه میگویم همه احسان اوست

هر چه مینوشم همه از خوان اوست


مِی نمی نوشم به غیر از جام او

دل نمی بندم به غیر از دام او


مست مست مست مست ساقی ام

فارغ از میخانه های باقی ام


هر که میخواهد که همچون من شود

از بلای ناکسان ایمن شود


باید از من بگذرد تا او شود

شاهد لطف و عطای هو شود


اینچنین باید که شد محبوب خلق

بنده ی خوب خدا مطلوب خلق


#داریوش_جعفری

 

telegram.me/daruosh_jafari

آن راه که مستقیم میخوانی کو؟

یک عاملِ زندگی قرآنی کو؟


استاد کلاس درس ابلیس شدیم

رَمیِ جمرات...رَمیِ شیطانی کو؟


علّامه ی مکتبیم...بهر دگران

در سینه ی ما نور مسلمانی کو؟


از گرد وغبار خُلقِ کج لبریزیم

احسان و خلوص و گرد پیشانی کو؟


سلمان زبانی و زُبِیرِ عَمَلیم

ایمان و صفای مرد سلمانی کو؟


گفتی به خطا اگر که رفتی برگرد

اخلاص (ریاحی) و پشیمانی کو؟


ما جرم و خطا هزار کردیم...اگر

بخشنده تویی نسخه ی درمانی کو؟


از خویش به در شدیم در طوفانها

گم کرده رهیم راه انسانی کو؟


#داریوش_جعفری 


telegram.me/daruosh_jafari

بداهه

ای بمیرد این جوانی این جوانی نیست که

آتش است این عمر آری زندگانی نیست که


دست گردون بستر ماتم برایم گستراند

بستر غم جایگاه شادمانی نیست که


متن عالم نیست غیر از عاشقی و مهر لیک

آنکه ما دیدیم جز نامهربانی نیست که 


ماجرای تلخ و شیرین ماجرایی روشن است

این دو روز عمر جای بد گمانی نیست که


چتر دارم بر سرم باران سختی ها ببار

بارش سنگ بلاها آسمانی نیست که


من خدا دارم حمایت میشوم بی چون و چند

او بصیر است این جفاها ناگهانی نیست که


هر چه میخواهی به کار من جفا کن روزگار

صبر خواهم کرد جورت جاودانی نیست که


#داریوش_جعفری 


telegram.me/daruosh_jafari

رقص کن مست که ای مست،خدا هست هنوز

پیِ شادیِ تو دربست،خدا هست هنوز


خنده خورشید به رویت زده میفرماید

چشم واکن که خدا هست،خدا هست هنوز


#داریوش_جعفری

خوب است که روبروی ظالم باشیم

بر دین و زمان خویش عالم باشیم


سلمان نشدیم گر به پیمان علی

انسان که شدیم!!!کاش سالم باشیم


#داریوش_جعفری

ای امید دل رنجیده و تنها برگرد

در دل کس نبودجز تو تمنا برگرد


چند قرن است زمین مانده در این شام سیاه 

آخرین ماه غریب شب دنیا برگرد


#داریوش_جعفری

کفر است که بر خوان تو مهمان باشیم

در شکر سخاوتت به نقصان باشیم


سلمان نشدیم یا مسلمان ای کاش

آنگونه که آفریدی انسان باشیم


#داریوش_جعفری 


telegram.me/daruosh_jafari

آنقَدَر خسته ز احوال دل غم زده ام

که اگر تیر بر این سینه زنم کم زده ام


سینه بر سینه ی یار و به دلم درد فراق

شکل این حادثه را یک تنه بر هم زده ام


نو بهار است ولی رنگ خزان بسته تنم

منم و گونهء زرد و رخ شبنم زده ام


در کنار غم خویشم به کَسَم کاری نیست

ولی انگار ز غم شعله به عالم زده ام


تیشه از جنس جگر ساختم و با غم خویش

به سر ریشه ی دل نم نم و نم نم زده ام


نیست آرام دلم لرزد و ریزد انگار

خیمه روی گسل زلزله ی بم زده ام


مثل دریا زده ای هستم و از روی زمین

چون روم خوب شوم ، مدتی آدم زده ام


#داریوش_جعفری 


telegram.me/daruosh_jafari