وقتی نوشتم از تو به کاغذ...قلم گریست
با یاد غصه های تو چشم ترم گریست
از تشنگی قلم زدم و کودک رباب
ششماهه گفتم و پسرم در برم گریست
مجنون شدم ترا که تو لیلا شوی مرا
لیلا نوشتم و پسرِ اکبرم گریست
آبی به لب زدم وَ سلامی به کام تو
دیدم که پرچم و لبِ مشک و علم گریست
تا دم زدم ز نام تو همراه دیده ام
هم دم گریست وَ هم بازدم گریست
آقا بخوان تو روضه اى از حال و روزِ خویش
آن روضه اى که پیش نبی محتشم گریست
شکر خدا که بهر تو...مقتول اشک و آه
تنها نه چشم من پدر و مادرم گریست
باید که کور شد ز غمت زانکه مادرت
با ناله خواند که ای پسر بی سرم گریست
#داریوش_جعفری
telegram.me/Jafari_daruosh
در سینه دم بدونِ هوایت وَبال ماست
رنگ خزان...بدون بهارت جمال ماست
اشک غم تو شد سبب عفو آدمی
این اشک روضه های تو اوج کمال ماست
هر لحظه هر کجا بخدا با توام حسین
نام تو رزق روز و شب و ماه و سال ماست
گلدسته گنبدت نه فقط یک حرم بود
درگاه جنت است و رهِ انتقال ماست
حبل المتین تویی و خدا وصلِ مهرِ توست
مهر تو راهِ قرب دل و اتصال ماست
گر بی تو یک نفس بزنیم ای ره نجات
آن دم دمِ هلاک و فنا و زوال ماست
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
یک نقطه از کتاب تو و شرح حال ماست
در انتهای مرز جنون خیمه بسته ایم
سر دادن و به نیزه شدن اعتدال ماست
بادا فدای تو پدر و مادرم...حسین
ذکر شهادتینِ زبانهای لال ماست
#داریوش_جعفری
telegram.me/Jafari_daruosh
حکم یک ممنوعه گندم خوردن از باغ برین
حبس نسل آدمی شد در حصار این زمین
پنج حسّی را که من دارم دمادم در خطاست
جرم ما... دیدی...ندیدی...یا کرام الکاتبین
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
معنی باد بهاری ذره ای از بوی توست
یاس و ریحان نسترن خود جلوه ای از روی توست
باغی از گل را به بالای دو چشمت کاشتی
آفت جان دو عالم در خم ابروی توست
بین مژگانت دو تا سرچشمه از خورشید عشق
اینکه گفتم چشمه ای از چشم پر جادوی توست
هر زمانی داشتم دستی به دامان دعا
دیدم آندم بی هوا دست دعایم سوی توست
کافرِ بی دین و ایمانم نمیدانی بدان
کیش و آیینم جمال و قامت دلجوی توست
ذکر تسبیح و سلامم شرحی از دلداگیست
سجده ام خاک حریمت قبله گاهم کوی توست
عطر گیسویت مرا تا باغ رضوان میبرد
جان فدای اینهمه حُسنی که در گیسوی توست
#داریوش_جعفری
https://telegram.me/daruosh_jafari
تنها به زیر نور ماهم بی تو تنها من
سنگ صبور خویشم و همراه غمها من
در انتظار صبح وصلت مانده ام...آیا؟
می آیی از ره یا شوم مانوس شبها من
در کوچه سار عشق خواندم قصه ی مجنون
دلخون تر از او مانده ام در هجر لیلا من
آواره تر از باد میگردم به دنبالت
آواره در هر کوی و برزن دشت و صحرا من
تو یوسف کنعان قلب زار من باشی
یعقوب زارت میشوم حتی زلیخا من
محتاج لمس یک نگاهت هر چه مجنون است
لیلا زلیخا مریم و هاجر مسیحا من
رسواترین دلبرده از دلهای عالم تو
رسواترین دلداده ی دلهای رسوا من
این دردهای زخم هجران را مداوا کن
آه ای غریبه آشنا شو آشنا با من
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
متن فتوای من و شیخ و شهنشاه و غلام
مفتی و راهب و شاعر...نظر خاص و عوام
غیر از این نیست...اگر دل بِبَری دل ندهی
مثل قتل است...حرام است حرام است حرام
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
از بهر نماز همچو مرغ سحری
در گوش فلک اگر کنی نغمه گری
از دست تو خلق گر که در آزار است
از فاحشه های شهر بد نام تری
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
در انزوای شب بیا...خدای را صدا بزن
و بشکن این سکوت را...نوای آشنا بزن
صیام از ره آمده...ضیافتی به راه شد
ز جای خیز و عشق را...صدا به ربّنا بزن
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
آتش به آتش میزنم آتش به سیگار
دل هم در آتش دارم از آن نازنین یار
از این یکی دست و از آن یک هم کشیدم
آه این کشیدنها ندارد غیرِ آزار
از دست این سیگارها و یار زیبا
چیزی نصیبم نیست جز یک قلب بیمار
هم از تو در آزارم ای سیگار خوشرو
هم یار دارد با جمالش میل آزار
با هر کدامش دست دادم...دل سپردم
ناگاه با دل آمدند اینان به پیکار
از در به در انداختم تک تک ولیکن
از پنجره با مکر می آمد به هر بار
این آمدنها مشکل بیچاره دل بود
از دست دل اینگونه ام زار و گرفتار
باید فراری باشم از دست دل خویش
این لکّه ی در سینه این روباه مکّار
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
وقتی که تصویر تو در رویا کشیدم
دست از همه هستی خود یکجا کشیدم
پای همان تصویر تو افتادم از پا
بر احترامت نعره ی برپا کشیدم
از بس که زیبا دیدمت بی خود نشستم
نقشی ز بید و سرو و هم افرا کشیدم
تو خوبتر از ماه بودی یا نبودی
کاری ندارم چون ترا زیبا کشیدم
ای مظهر حسن خیالم کاش بودی
جای تو میدیدی فقط گل را کشیدم
دیدم توّهم خانه ای از توست در من
بیرون شدم از وَهم و از تو پا کشیدم
دستم به سیگاری رسید و دست از تو
همراه دردی هر دو را تنها کشیدم
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
دست باید برد گاهی بر لب جامی که نیست
یا بگیری تنگ در آغوش اندامی که نیست
گاه باید منزوی شد گوشه ی دنج سکوت
یا که دل را داد بر آن یار خوشنامی که نیست
گاه باید تر کنی از آب باران گونه را
گاه از باران رَوی در زیر آن بامی که نیست
روزگاری میرسد کز آشنا باید برید
رفت کنجی در پناهِ دست اقوامی که نیست
لحظه هایی هست چون مادر کنار طفل نیست
سیر میسازند او را جای آن مامی که نیست
نوکر و خادم نداری آستین بالا بزن
رفع حاجتهای خود کن جای خدامی که نیست
نیستها را میشود با همتی خوش هست کرد
نیستها را هست باید کرد مادامی که نیست
نیستی چون بی سرانجام است هستی پیشه کن
هست را پنهان مکن در پشت الهامی که نیست
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
گره به کار...اگر شدی بدان که استجب لکم
هزارها تو دیده ای نشان که استجب لکم
اگر که باورت شده به جز منت پناه نیست
بیا و نام من بخوان..بخوان که استجب لکم
#داریوش_جعفری
telegram.me/Jafari_daruosh
وقتی نباشی حال من بد میشود حتماً
یکسر خیالت از سرم رد میشود حتماً
در کوچه ی یادم ترا هر گاه میبینم
اشکم به راه دیدنت سد میشود حتماً
بغض گلوگیری کنارم گاه گاهی هست
این بغضها هم اشک ممتد میشود حتماً
ده درصد از من وقف من...باقی برای توست
باقی...زمانی ضرب در صد میشود حتماً
دلداده وقتی شیخ هم باشد...نباشی تو
از سجده بیرون رفته مرتد میشود حتماً
تو دوست باش و با دلم قدری مدارا کن
با دوستی مهرت مشدّد میشود حتماً
شاهد ز غیب آمد که شعرم حرف واهی نیست
با دوست چوپان مثل احمد میشود حتماً
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari
پند پیر ره معنی نرود از یادت
که بسی جامه دریده ست پی امدادت
گفت افتادگی آموز وگر نه روزی
میرسد اینکه غرورت شکند بنیادت
#داریوش_جعفری
خفته دل را جان من از غفلتش بیدار...دار
زانکه باید کرد در این صحنهء پیکار...کار
بین بازار عمل تن پروری در کار نیست
اینچنین باشی شوی در دست این بازار...زار
پا ز حد خود فراتر هر که بگذارد...کُنَد
خنده ها بر جسم بی جانش به روی دار...دار
دست بر کش از دورویی سیرتت را پاک کن
تا که بنشانی به گرد خویشتن بسیار...یار
حاصل نیشِ بدِ زخمِ زبانت چیست...چیست
چند خواهی پروری بد گویشِ بیمار...مار
از شهنشاه زمینی دست خواهش را بکش
زانکه میسازد ترا شهزادهء خونخوار...خوار
در طلب باش از خدای خویش مایحتاج را
تا که ریزد زیر پایت از همان دربار...بار
#داریوش_جعفری
داغ بر دل داشتن ببیمار بودن مشکل است
بار غم در سینه و غمخوار بودن مشکل است
ناسزا زخم زبان سیلی همه در جای خود
بین آتش زخمی از مسمار بودن مشکل است
صبح تا شب همسخن با رهبری خانه نشین
در سکوت نیمه شب بیدار بودن مشکل است
یار حیدر بودن و ام ابیها وای من
دست بر پهلو و بر دیوار بودن مشکل است
هر چه آمد بر سرش سهل است اما شاهدِ
این سکوت حیدر کرار بودن مشکل است
درد و زخم سینه را آسان گرفتن سخت نیست
تشنه لب عریان بدن سردار بودن مشکل است
#داریوش_جعفری
گر که از عمق وجودت گلِ مضمون ریزد
مثل باران ز جگر قافیه بیرون ریزد
جای دیوان دو سه خط از دلِ لیلی بنویس
تا ببینی به ورق لشکرِ مجنون ریزد
این عجب نیست اگر صحبت فرهاد کنی
پایِ هر بیتِ غزل از قلمت خون ریزد
گر بفهمی چه تبی بر تنِ جام است ز می
از لبِ دفتر شعرت میِ گلگون ریزد
خواستم شعر بگویم که ز زیبایی طبع
دستی از غیب به پا ثروت قارون ریزد
نشدم شاعر خوش لهجه...چرا؟ پیری گفت
شاعر آن است سخن ساده و موزون ریزد
#داریوش_جعفری
بمناسبت ولادت حضرت زینب سلام الله علیه
بار دیگر شب عید است و به دل شور آمد
مستی ام بیشتر از باده ی انگور آمد
ناخودآگاه قلم بر ورقم جور آمد
زدم این نقش که در بیت علی نور آمد
از عنایات خدا زِینِ اَب و آب رسید
مژده ای اهل ولا خواهر ارباب رسید
از رهِ لطف خدا شیر به حیدر داده
گهری از صدفِ حضرت کوثر داده
قاصد کرببلا داده...پیمبر داده
این نبی نیست...بر این طایفه دختر داده
صدف آل کسا را دُر نایاب رسید
مژده ای اهل ولا خواهر ارباب رسید
بعد از این دست من و دامن دلدار خوش است
بعد از این چشم من و ابر گهربار خوش است
بعد از این قلب من و تیر غم یار خوش است
بعد از این پای من و آبله و خار خوش است
تب و تاب همه ی مردم بی تاب رسید
مژده ای اهل ولا خواهر ارباب رسید
آمد از ره کمرش خم شده و بی خواب است
کربلا دیده و کوفه جگرش بی تاب است
شده کم سو بصرش چشم دگر خوناب است
بی علمدار و علی اکبر و بی ارباب است
گفت از راه سفر حضرت مهتاب رسید
مژده ای اهل ولا خواهر ارباب رسید
#داریوش_جعفری
ما سر از خاک ره یار نخواهیم کشید
دست از دامن دلدار نخواهیم کشید
گر خدا حاجت ما را ندهد در همه عمر
منت از سالک بیدار نخواهیم کشید
یا که مخموری ما صحبت اغیار شود
ناز هر ساقی و خمّار نخواهیم کشید
چون رسد صبح ظفر با مدد حضرت دوست
بار خود را به شب تار نخواهیم کشید
تا نگاهم به کلام تو بود...خالق گل
بهر گل رنج لب خار نخواهیم کشید
صد و ده بار اگر مست ز پا باز افتیم
منت از ساقی هشیار نخواهیم کشید
توبه کردیم که این جام دگر دست به دست
ز سر کوی تو اینبار...نه...خواهیم کشید
#داریوش_جعفری
برق چشمانت که میتابد بهاری میشوم
شب که میخوابی دچار بیقراری میشوم
لحظه لحظه با خیالت بیقراری میکنم
با همین یادت نماد سوگواری میشوم
نیستی در آشیانم نیست آرام و قرار
نیستی هر دم دچار زخم کاری میشوم
کر که باشی در کنارم در کنارت دم به دم
حاتمی جانبخش در اوج نداری میشوم
ای جمالت ماهتاب و ماه رویت آفتاب
یک نظر کن تا ببینی شاهکاری میشوم
ای فروغ مهربانی بر شب تارم بتاب
هر چه میخواهی بخواه از راه یاری میشوم
سنگ قبری ساختم پیش از وفاتم نازنین
زانکه دانم کشتهء چشم انتظاری میشوم
#داریوش_جعفری
قمری باز رسید و به دلم نور افتاد
ناخودآگاه مسیرم به رهِ طور افتاد
بیخبر بودم از آن حال و دلم شور افتاد
قافیه بر ورقم جفت شد و جور افتاد
گفت بنْویس که آن روح عبادات آمد
کف بزن هلهله کن عمهء سادات آمد
دست بردم به قلم قافیه ام نام گرفت
نام زینب به لبم خورد و لبم جام گرفت
و از این حالت خوش سینه ام آرام گرفت
مهر او از دل من غصهء ایام گرفت
ازقدومش به دلم شوق مناجات آمد
کف بزن هلهله کن عمهء سادات آمد
عرض تبریک که یا فاطمه دختر زادی
دختری با جَنَم و هیبت حیدر زادی
کوثری بر نبی و کوثر دیگر زادی
بهرِ دین نبوی خودْ تو پیمبر زادی
دختر شیر خدا قبلهء حاجات آمد
کف بزن هلهله کن عمهء سادات آمد
گفت در حالت بیداری و در خواب حسین
جان نثار توام ای حضرت ارباب حسین
شده از داغ تو جسمم به تب و تاب حسین
کوفه و شام شدم بهر تو نوّاب حسین
تبرِ بت شکن کوفه وشامات آمد
کف بزن هلهله کن عمهء سادات آمد
#داریوش_جعفری
هر لحظه و هر کجا...نوشتم زینب
در حال غم و بکا...نوشتم زینب
آزادگی و عشق نوشتیم حسین
از صبر و غم و وفا...نوشتم زینب
دستان علی بسته و زهرا...ای وای
آتش...غم ماجرا...نوشتم زینب
بعد از علی و فاطمه در داغ حسن
زهر شرر و جفا...نوشتم زینب
از شهر نبی کنار عباس و حسین
تا صحنهء کربلا...نوشتم زینب
صحرا و شب و سیلی و سنگ از سر بام
هر جا سپر بلا...نوشتم زینب
قاری کلام وحی بر نیزه حسین
تفسیر ز نیزه ها...نوشتم زینب
هم بزم شراب و طعنه و زخم زبان
آواره به کوچه ها...نوشتم زینب
لحن علی و کلام حق بند به دست
در شام غم و بلا...نوشتم زینب
ویرانه...رقیه...راس ارباب حسین
پایانهء ماجرا...نوشتم زینب
داریوش جعفری
ای که داری نامهای نیکِ رحمان و رحیم
خواندمت با سوز دل بسم لله ای رب العظیم
جای جای عالمت ارزانی شاهان شهر
اهدنا تا کربلا یارب صراط المستقیم
#داریوش_جعفری
تقدیم به استاد شجریان
جام تهی را باز کن آواز زیر و بم بخوان
قدری همایون مثنوی فریاد کن...نم نم بخوان
در این شب آوارگی ریزد به سر آوار غم
مرغ سحر را سر کن از ویرانه های بم بخوان
#داریوش_جعفری
از تاب و تب عشق تو نا آرامم
با تو سپری شود همه ایامم
با یاد تو در عیش مدامم هر شب
بی تو متوفی شده ای ناکامم
#داریوش_جعفری
نیمه شب بود و من و یاد خداوند و سکوت
دست بالا زدم از خویش به سوی ملکوت
که ای خدا چیست رضای تو از این دست که گفت
دست گیری نکنی صحبت بیجاست قنوت
#داریوش_جعفری
(واستعینو بالصبر والصلوه)
گر بی اثر است عمر تو از برکات
یا رنگ ندارد عملت از حسنات
باید که به فرمودهء قرآن ببری
دست مددت به درگه صبر و صلات
#داریوش_جعفری
غمت داده مرا بر باد ای داد
تویی شیرین و من فرهاد ای داد
الهی کس نگردد مبتلایت
اگر چه با توام همزاد ای داد
#داریوش_جعفری
میرسد روزی که رسم ماهرویان ناز نیست
یا که شور عشق در عالم چنان آغاز نیست
میرسد روزی که در گلشن نمی روید گلی
ذوق بلبل کور گردد شهرتش آواز نیست
حرفی از ایمان و اخلاق نکو در شهر نیست
حرف پیغمبر نماها آیه و اعجاز نیست
رازها در سینه دارم ای دریغا همدمی
محرمی اینجا نمیبینم کسی همراز نیست
میرسد روزی که مخموریم و می تا عرش هست
حیف در آن معرکه قفل دهانت باز نیست
تا توانی کوک کن ساز دلت را با خدا
پیشتر از آنکه بینی زخمه داری ساز نیست
گرچه کردم سعی تا گویم چنان حافظ غزل
شعر من چون مصرعی از خواجهء شیراز نیست
#داریوش_جعفری