اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

داریوش جعفری

من مست تو و تو مست جام دگران

من محو تو و تو محو نام دگران


این را که من و توییم عالم داند

من سوخته از تو و تو خام دگران



#داریوش_جعفری

@daruosh_jafari

داریوش جعفری

از ظهر تا عصر بلا بال و پرش ریخت

می را خدا با دست خود در ساغرش ریخت


تا بانگ هل من ناصرش ایراد فرمود

همراه حلق اصغرش چشم ترش ریخت


وقت اذان حی علی خیرالعمل گفت

نای اذان گوی علی اکبرش ریخت


در پیش رویش قاسم احلی من عسل گفت

جامش شکست و بوی مشک وعنبرش ریخت


باران چکید و قطره قطره آب... نایاب

دستان و چشم و آب و هم آب آورش ریخت


محوِ نگاهِ ناظرِ این ماجرا بود

تیغی به حلق آمد تمام حنجرش ریخت


از راه آمد ساربان بالای گودال

خون خدا!...انگشت با انگشترش ریخت


از روی تل میدید زینب بحر خون را

کشتی شکست و بادبان و لنگرش ریخت


طوفان شد و سیلاب اشک از چشم خواهر

همراه خون دیده اش از معجرش ریخت


همراه زینب مادرش هم نوحه میکرد

وقتی به زیر سم مرکب پیکرش ریخت


خواهر کنار نیزه  و مادر به گودال

دردانه هم در شام غم بال و پرش ریخت



#داریوش_جعفری

ای که بدون نام تو...درد دوا نمیشود 

وی که بدون ذکر تو...زخم شفا نمیشود


حمد فقط سزای تو...سجده فقط به پای تو

جز تو کسی که لایقِ...حمد و ثنا نمیشود 


زنده ی تا ابد تویی...هم احد و صمد تویی 

لم یلد و وجود تو...جزءِ فنا نمیشود 


ای همه میل جان و تن...ای نی و نای این بدن 

نایِ نیِ وجود من...بی تو نوا نمیشود 


مهر تو مایه ی گِلم...ذکرِ تو شور محفلم 

با تو رفیقم و دلم...از تو جدا نمیشود 


معدنِ درد و ماتمم...همدمِ غصه و غمم 

حاجت قلب خسته ام...بی تو روا نمیشود 


عشق تو آشنای دل...مهر تو شد دوای دل 

حق تویی و که حقٌِ حق...هیچ ادا نمیشود


همدمِ جام بوده ام...مستْ مدام بوده ام 

هیچ شراب دلکشی...یاد خدا نمیشود


#داریوش_جعفری 

@daruosh_jafari

داریوش جعفری

خانه ی فاطمه امروز تماشا دارد 

تحفه ای از طرف عالم بالا دارد

سجده ی شکر علی دارد و این...جا دارد

پس از این خون خدا زینب کبرا دارد


کوثر جان نبی کوثر دیگر آورد

همسر شیر خدا فاطمه دختر آورد



رونق خانه ی زهراست سر و جان به فداش 

اولین دختر مولاست سر و جان به فداش 

کوثر دوم دنیاست سر و جان به فداش 

شاهد غربت باباست سر و جان به فداش 


اسوه ی صبر و وفا دختر زهرا آمد

مژده ای اهل ولا زینب کبرا آمد



این که ویرانه ی دلها ز غمش آباد است

این که مریم به کنیزیِ درش دلشاد است

این که آیینه ی زهرا و علی بنیاد است

این که در صبر و وفا بر همگان استاد است


این که زینِ اَب و هم قافله ی پنج تن است

شافع روز جزایِ من و امثال من است


مریم و هاجر و آسیه همه خاک درش

علی و فاطمه محو رخِ همچون قمرش

کفو زهرا بود و هاشمیان گرد سرش

او علمدار حسین است و حسین در نظرش


از ولادت همه دم پشتِ برادر بوده

ذوالفقار سخنش حیدرِ دیگر بوده


صدف آل کسا حضرت زینب آمد

دختر شیر خدا حضرت زینب آمد

گهر آل عبا حضرت زینب آمد 

قاصد کرببلا حضرت زینب آمد



از سفر آمده و داغ برادر دارد

با خود هفتاد و دو تا نامه ی بی سر دارد



تو پرستاری و عالم همه بیمار تو شد

ما گرفتار تو ارباب گرفتار تو شد

یوسف فاطمه راهی سرِ بازار تو شد

نام دین مانده اگر مانده از ایثار تو شد


ما مسلمان شده ی همت و ایثار توایم

از ازل تا به ابد جمله بدهکار توایم



خاطرت جمع کنار حرمت ما هستیم  

جان نثار تو و ذریه ی زهرا هستیم 

این عجب نیست...که ما شیعه ی مولا هستیم 

دست داعش نرسد بر حرمت تا هستیم 


نه فقط بهر بقایِ حرمت سربازیم 

وسط خاک بقیع پنج حرم میسازیم


#داریوش_جعفری 

@Jafari_daruosh


#حضرت_زینب

داریوش جعفری

بی تابم و بیمارم از بیداد رخسارت

هر شب پریشان خاطرم با یاد رخسارت


میگردم اما نیستی هر چند می آید

در هر کجا بر گوش جان فریاد رخسارت


ویران شدم از پرده بیرون شو تجلی کن 

آباد کن ویرانه را... آباد رخسارت


انگار خالق رنگهای بی بدیل داشت

در پای بوم و نقشه ی ایجاد رخسارت


عاشق کشی افسونگری ویرانه سازی ها

یک نقطه از تشریح استعداد رخسارت 


باید پیمبرها برانگیزد خدا وقتی

مخلوقه ها ماندند در ارشاد رخسارت


فرهادِ بی بنیادِ در فریاد خواهم ماند 

تا صید من گردی شوم صیاد رخسارت 


شیرین ترین لیلای لیلاها اگر باشی

من میشوم مجنون ترین فرهاد رخسارت


#داریوش_جعفری 

@daruosh_jafari

داریوش جعفری

جایی که اعتبار گدا فرق میکند 

حتماً اصول جود و سخا فرق میکند 


در خانه ی محقٌر زهرای مرضیه

با آفتابْ...نوعِ عطا فرق میکند 


ما ریزه خوارِ سفره ی احسان حیدریم

پس نحوه ی ارادت ما  فرق میکند


حقِ کتاب و آل نبی چون ادا نشد 

بغض نبی و رنگ کسا فرق میکند 


وقتی ملیکه ای ز زمین میشود جدا 

یعنی که حکم وطرح قضا فرق میکند 


این روزها که حال مادرمان روبراه نیست 

شرح شراره های عزا فرق میکند 


حال و هوای بیت علی درد و ماتم است 

درد و عزای آل عبا فرق میکند 


سیلی شود نصیب تمامیِ مادران؟

یا احترام فخر نسا فرق میکند؟


میخ در است و سینه ی زهرا و شعله ها

این شعله ها به کرببلا فرق میکند

داریوش جعفری

هر نقطه ز آیه های کوثر میسوخت 

دروازه ی وحیِ حیِّ اکبر میسوخت 



از خانه ی وحی شعله بالا میرفت 

جبریل میان شعله ی در میسوخت 

 



از آتش کینه ای که برپا شده بود 

در عرش دلِ خون پیمبر میسوخت 



زهرا به میانِ خانه...در در آتش 

اما جگر فاتح خیبر میسوخت 



ام الحسنین و مادر زینب؟... نه

مصداق ترین واژه ی اطهر میسوخت 



ز آنروز نود بار به هر روزِ خدا 

پا تا به سرِ همسرِ حیدر میسوخت 



این شعله کشیده شد به جایی که نپرس

در دشت عطش دامن و معجر میسوخت 



پاکوب سم اسب تنِ خونِ خدا

ای وای دوباره باز مادر میسوخت


#داریوش_جعفری 

@Jafari_daruosh

داریوش جعفری

باز امروز هوای دل من طوفانیست

ابر چشمان سیاهِ غزلم بارانیست


باز دلتنگ هوای تو شدم میدانی؟

که به دنبال تو کارم همه سرگردانیست


هر طرف می نگرم ردّ و نشانی از توست

هر طرف از تو دو صد کشته و صد قربانیست


صبح شنبه زدم از خانه برون در پیِ تو

هفته ای رفته و از تو خبری گویا نیست


تا به کی فال بگیرم که تو کی می آیی؟

تا به کی رنگ تفاّل زدنم هجرانیست


شرح این درد نه در بیت بِگُنجَد نه غزل

بحر انشای فراقت به دو عالم جانیست


کاش هاتف خبر آرَد به سوی منتظران

شب جمعه شب وصل است و شب پایانی ست

#داریوش_جعفری 

@daruosh_jafari

داریوش جعفری

یاد ایامی که اجر و اعتباری داشتیم

روز روزِ روشن و شب شامِ تاری داشتیم


روزها با هم کنار هم به خوبی می گذشت

شب به یاد روزها شب زنده داری داشتیم


یاد باد آن روزگاران یاد باد ایام خوش

روز و شب ها با محبت روزگاری داشتیم


از هجوم دردها آوای خوش می ساختیم

تا شفای دردها با هم قراری داشتیم


یاد ایامی که در زردِ خزان و سوزِ برف

دست در دست وفا بوی بهاری داشتیم


بیقراری بود عنوان تمامِ قصه ها

قصه های مهربان و بیقراری داشتیم


خنده بود و اشک بود و سختی و آسودگی

کنج فنجان جرعه آبِ خوشگواری داشتیم


قصه ی ایام رفته ، رفته رفته رفت رفت

یاد باد آن روزگارانی که یاری داشتیم


#داریوش_جعفری

@daruosh_jafari

داریوش جعفری

مرگ من بود دمی کز تو خبر آوردند 

به همه عضو تنم درد و شرر آوردند


من همان روز ز جان دست کشیدم که اینجا

تحفه...پیراهنی از راه سفر آوردند


عزت آل علی کو که بر این خاک نبی 

خواهری خم شده با دیده ی تر آوردند 


خم به ابرویِ منِ امّ بنین هیچ نبود 

به زمانی که غم مرگ پسر آوردند 


لیک بشکست قدم کز سفر کرببلا 

به مدینه خبر از نیزه و سر آوردند 


آه از آندم که شنیدم ته گودالِ عطش 

ز تنِ اطهر تو جامه به در آوردند 


روضه ای گفت بپا شد دل ویرانه ی شام

سوی دختر سرِ خونین پدر آوردند


بارها گفته ام و بار دگر میگویم 

مرگ من بود دمی کز تو خبر آوردند


#داریوش_جعفری 

@Jafari_daruosh

داریوش جعفری

هیچ نسلی همتراز عترت پاک تو نیست 

هیچ درکی وسعتش هم سطحِ ادراک تو نیست


عالمان و عارفان را نیست فتوا غیر از این 

کافر محض است هر کس سینه اش چاک تو نیست 


دست ما کوتاه و انگور ضریحت اوج اوج 

بینوا آنکس که دستش بسته ی تاک تو نیست 


سرو هم بی سایه باشد با همه آزادگی 

گر که شاخ و برگ او از جنس خاشاک تو نیست 


اشک و آه و ناله ات تنها برای چاه بود

ای که کس واقف به سرِّ چشم نمناک تو نیست 


من هم آن مرغم که بال صد عقابم گر دهی 

قدرتِ پرواز من بالاتر از خاک تو نیست


#داریوش_جعفری 

@Jafari_daruosh

داریوش جعفری

بردی به هوای خود مرا،باکی نیست 

کشتی و کسی ز کار تو شاکی نیست


این کشتن و زنده کردنت غیرِ مسیح

ولله که کار آدم خاکی نیست


#داریوش_جعفری 

@daruosh_jafari

داریوش جعفری

افتاده به پای من طنابی که مپرس

درگیر شدم به بخت خوابی که مپرس


جانم شده مهمان عذابی که مگو

دارم به اجل میل شتابی که مپرس 


#داریوش_جعفری 

@daruosh_jafari

داریوش جعفری

جایی که اعتبار گدا فرق میکند 

حتماً اصول جود و سخا فرق میکند 


در خانه ی محقٌر زهرای مرضیه

با آفتابْ...نوعِ عطا فرق میکند 


ما ریزه خوارِ سفره ی احسان حیدریم

پس نحوه ی ارادت ما  فرق میکند


حقِ کتاب و آل نبی چون ادا نشد 

بغض نبی و رنگ کسا فرق میکند 


وقتی ملیکه ای ز زمین میشود جدا 

یعنی که حکم وطرح قضا فرق میکند 


این روزها که حال مادرمان روبراه نیست 

شرح شراره های عزا فرق میکند 


حال و هوای بیت علی درد و ماتم است 

درد و عزای آل عبا فرق میکند 


سیلی شود نصیب تمامیِ مادران؟

یا احترام فخر نسا فرق میکند؟


میخ در است و سینه ی زهرا و شعله ها

این شعله ها به کرببلا فرق میکند


#داریوش_جعفری 

@Jafari_daruosh

داریوش جعفری

هر نقطه ز آیه های کوثر میسوخت 

دروازه ی وحیِ حیِّ اکبر میسوخت 



از خانه ی وحی شعله بالا میرفت 

جبریل میان شعله ی در میسوخت 

 


از آتش کینه ای که برپا شده بود 

در عرش دلِ خون پیمبر میسوخت 



زهرا به میانِ خانه...در در آتش 

اما جگر فاتح خیبر میسوخت 



ام الحسنین و مادر زینب؟... نه

مصداق ترین واژه ی اطهر میسوخت 



ز آنروز نود بار به هر روزِ خدا 

پا تا به سرِ همسرِ حیدر میسوخت 



این شعله کشیده شد به جایی که نپرس

در دشت عطش دامن و معجر میسوخت 



پاکوب سم اسب تنِ خونِ خدا

ای وای دوباره باز مادر میسوخت


#داریوش_جعفری 

@Jafari_daruosh

داریوش جعفری

خانه ی فاطمه امروز تماشا دارد 

تحفه ای از طرف عالم بالا دارد

سجده ی شکر علی دارد و این...جا دارد

پس از این خون خدا زینب کبرا دارد


کوثر جان نبی کوثر دیگر آورد

همسر شیر خدا فاطمه دختر آورد



رونق خانه ی زهراست سر و جان به فداش 

اولین دختر مولاست سر و جان به فداش 

کوثر دوم دنیاست سر و جان به فداش 

شاهد غربت باباست سر و جان به فداش 


اسوه ی صبر و وفا دختر زهرا آمد

مژده ای اهل ولا زینب کبرا آمد



این که ویرانه ی دلها ز غمش آباد است

این که مریم به کنیزیِ درش دلشاد است

این که آیینه ی زهرا و علی بنیاد است

این که در صبر و وفا بر همگان استاد است


این که زینِ اَب و هم قافله ی پنج تن است

شافع روز جزایِ من و امثال من است


مریم و هاجر و آسیه همه خاک درش

علی و فاطمه محو رخِ همچون قمرش

کفو زهرا بود و هاشمیان گرد سرش

او علمدار حسین است و حسین در نظرش


از ولادت همه دم پشتِ برادر بوده

ذوالفقار سخنش حیدرِ دیگر بوده


صدف آل کسا حضرت زینب آمد

دختر شیر خدا حضرت زینب آمد

گهر آل عبا حضرت زینب آمد 

قاصد کرببلا حضرت زینب آمد



از سفر آمده و داغ برادر دارد

با خود هفتاد و دو تا نامه ی بی سر دارد



تو پرستاری و عالم همه بیمار تو شد

ما گرفتار تو ارباب گرفتار تو شد

یوسف فاطمه راهی سرِ بازار تو شد

نام دین مانده اگر مانده از ایثار تو شد


ما مسلمان شده ی همت و ایثار توایم

از ازل تا به ابد جمله بدهکار توایم



خاطرت جمع کنار حرمت ما هستیم  

جان نثار تو و ذریه ی زهرا هستیم 

این عجب نیست...که ما شیعه ی مولا هستیم 

دست داعش نرسد بر حرمت تا هستیم 


نه فقط بهر بقایِ حرمت سربازیم 

وسط خاک بقیع پنج حرم میسازیم


#داریوش_جعفری 

@Jafari_daruosh

داریوش جعفری

ای که بدون نام تو...درد دوا نمیشود 

وی که بدون ذکر تو...زخم شفا نمیشود


حمد فقط سزای تو...سجده فقط به پای تو

جز تو کسی که لایقِ...حمد و ثنا نمیشود 


زنده ی تا ابد تویی...هم احد و صمد تویی 

لم یلد و وجود تو...جزءِ فنا نمیشود 


ای همه میل جان و تن...ای نی و نای این بدن 

نایِ نیِ وجود من...بی تو نوا نمیشود 


مهر تو مایه ی گِلم...ذکرِ تو شور محفلم 

با تو رفیقم و دلم...از تو جدا نمیشود 


معدنِ درد و ماتمم...همدمِ غصه و غمم 

حاجت قلب خسته ام...بی تو روا نمیشود 


عشق تو آشنای دل...مهر تو شد دوای دل 

حق تویی و که حقٌِ حق...هیچ ادا نمیشود


همدمِ جام بوده ام...مستْ مدام بوده ام 

هیچ شراب دلکشی...یاد خدا نمیشود


#داریوش_جعفری 

@daruosh_jafari

داریوش جعفری

پیش عاشق جگر شعله ورت را رو کن 

پیش دل سوختگان چشم ترت را رو کن


عاشقی صحنه ی رزم است در این جولانگاه

گر که تو مرد نبردی سپرت را رو کن 


این تو و نقشه ی این نقش هزاران استاد 

صفحه ی سینه بگیر و هنرت را رو کن 


آتشی کرده بپا شمع...تو پروانه بشو

دلِ آتش بزن و شور و شرت را رو کن


شعله ای از دل این شمع به پر گیر و بِبَر

طرح خاکستریِ  بال و پرت را رو کن


قصه ی عشق همه درد و غم و رنج و بلاست

مرد این راهی اگر پس جگرت را رو کن


این نخستین قدمش بی سروسامانیِ توست

خیز و بر درگهِ معشوقه سرت را رو کن


#داریوش_جعفری 


@daruosh_jafari

داریوش جعفری

به پای ناز نگارم نیاز یادم رفت 

دوباره پاسخ زیبای ناز یادم رفت


چنان تمام حواسم فراق با خود بُرد

که صبح وصل رسید و نماز یادم رفت


#داریوش_جعفری 

@daruosh_jafari

داریوش جعفری

آشفته ی  زلف  یار  را شانه چه کار

پروانه ی  گرد  نار  را  لانه  چه کار 


با ما  سخن  از  عمارت  شیخ  مگو 

ویران شده ی نگار  را خانه چه کار


#داریوش_جعفری 

@daruosh_jafari

داریوش جعفری

محکومِ  به  چوبِ دار...بی جان بهتر

پروانه  ی   بی    نگار... سوزان  بهتر


میخانه و بتخانه و مسجد بی دوست

هر   چند   که   برقرار...  ویران  بهتر



#داریوش_جعفری 


@daruosh_jafari

داریوش جعفری

سوره ی دردم مرا امدادها بی فایده ست

تیره چشمم سبزیِ شمشادها بی فایده ست


رنج ها دارم از این بد گردشی ها،خسته ام

شهرمان قاضی ندارد دادها بی فایده ست


بسکه خوردم سیلی از دست زمخت روزگار

سخت گشتم ای فلک،بیدادها بی فایده ست 


مستمری در خزانم بی بهارم سرد و زرد

ای بهار آرزو این بادها بی فایده ست


من که شیرین نیستم بیخود مگو اسرار عشق

قصه ی مجنونیِ فرهادها بی فایده ست 


بد اسیر بخت خاموشم برو اقبال خوش

دام تزویر تو و صیادها بی فایده ست


"سینه میگوید که من تنگ آمدم،  فریاد کن"

در چنین احوال بد فریادها بی فایده است


#داریوش_جعفری


telegram.me/daruosh_jafari

داریوش جعفری

دانه ی مهرت به دل شد در نهان آمیخته 

شعله ای هم از تو در پی شد به جان آمیخته


از حریمت قبله گاهی ساختم در قلب خویش 

شور عشقت شد به جانم بی امان آمیخته


آتشی بر پا نمودی بین دو دریای آب

 این شرر شد با دل اهل جهان آمیخته 


تا نظر بر گنبدت کردم دلم از دست رفت 

خون دل شد تازه با اشک روان آمیخته


تشنه لب در زیر تیغ و نیزه جان دادی حسین

حنجرت با شمر و رَٱسَت با سنان آمیخته


هر کجا شد روضه ای بر پا به یاد کربلا

روضه ات شد با مزاری بی نشان آمیخته


کربلا و کوفه و رنج اسارت درد و غم

یک به یک با سایه ی سروی کمان آمیخته


خیزران و لعل لبها ، طشت زر ، شام خراب

این معما شد به طفلی ناتوان آمیخته


#داریوش_جعفری

 

 telegram.me/Jafari_daruosh

داریوش جعفری

پشت حصار این دل شیدا کمین داری

من قله ی تردید و تو پیک یقین داری


میخواستم احیاگر قلب تو باشم لیک

دیدم که تو دست شفا در آستین داری


من داغ بر دل دارم از عشقِ تو،اما تو

داغی شبیه داغِ من رویِ جبین داری


راهی برای کس میان قلب سنگت نیست

گویا به دور سینه ات دیوار چین داری


بشکن حصار سینه را دیوار بیهوده ست

وقتی درون سینه قلبی آهنین داری


با من مدارا کن مسلمان توام،تا کی؟

شعر جفا،آهنگ جور،آوای کین داری


این شیوه ی عاشق کشی غیر از تو در کس نیست

 زین جام ننگین جان من صدها نگین داری


من مومنِ احکامِ تو هستم چرا؟ای عشق

سنگ بنایِ کینه را با مومنین داری


#داریوش_جعفری


telegram.me/daruosh_jafari

داریوش جعفری

بستر خود را به راهِ موج خون انداختیم 

عقل را یکباره در دشت جنون انداختیم 


دست از دامان دل دزدیده و بی واهمه 

قصه ی فرهاد را در بیستون...انداختیم 


این غزال خوش خرامِ زندگانی را ز جهل 

فخر کردیم و ز رفتن...شیرگون انداختیم 


بعد از ایام بلندی تازه فهمیدیم ما 

پرچم عشق و جنون را واژگون انداختیم 


هر کسی در سینه اش دل بود و دم از عشق زد

قعر دریای فنایش سرنگون انداختیم 


راهِ ما راهی خطا بود و جفا کردیم ما

خانه ی آباد دل را از ستون انداختیم 



سجده ای باید به درگاه خدای خود بریم

گر چه این سجاده از مسجد برون انداختیم


#داریوش_جعفری


telegram.me/daruosh_jafari

داریوش جعفری

چیست این من که به جان منِ ناچیز افتاد

که آفتی گشته؛ به تن چون تبری تیز افتاد


نور خورشید و جهان سبز و زمین خرم و شاد

من از این من گذرم جانب شبدیز افتاد


عالمی دست به دست از پیِ آبادی خویش 

کار من با منِ خودخواهِ بدِ حیز افتاد


بخت بد بین که به هنگام شکوفاییِ گل

رهم از دست منی اّت سوی پاییز افتاد


هر که گلخنده به لب دارد و فریاد سرور

اشک خون شد ز رخم جاری و آویز افتاد


سال من در دهه ی پنجم عمر است و ز بخت

ماجرای من و من ها به گلاویز افتاد


بخت یارم شده از طالع و فالی که زدم

قرعه ی بین من و من همه پرهیز افتاد


#داریوش_جعفری


telegram.me/daruosh_jafari

داریوش جعفری

ای دل که جز غم او...کاری دگر نداری 

او را غمی ست دیگر...گویا خبر نداری


تکرار کار باطل...چیزی به جز جنون نیست

او نیست با تو و تو...ز آن دست بر نداری


تا صبح روز محشر...بیدار گر که باشی

آه ای قلندر شب...با او سحر نداری


اینجا به جز خزان نیست..اینجا گلی نروید

این خاک شوره زار است...اینجا ثمر نداری


روزت چو شام تار و...شامت به آه و زاری

حاصل بجز فغان نیست...جز چشم تر نداری


کاهی که نم کشیده...از باد بی نصیب است

گویا تو هم چنینی...جز این هنر نداری


برخیز و بذر مهرت...جای دگر بیفشان 

کز عمر رفته کاری...زین خوبتر نداری


#داریوش_جعفری


telegram.me/daruosh_jafari

داریوش جعفری

در طالع من جز غم هجران اثری نیست 

گویا شب این فاصله ها را سحری نیست 


بیمار کسی هستم و این درد الهی ست

گفتند دوا بهر تو جز چشم تری نیست 


سرکرده ی بیچاره ترین منتظرانم 

بیچاره تر از من سر کویش نفری نیست 


برخیز و ببین حضرت دلدار نهانی 

خالی ز هوای تو به عالم که سری نیست  


از بسکه چکاندیم از این دیده غمت را 

از ما اثری مانده بجز مشت پری نیست


تا کی بنویسم ز تو با دیده ی خونبار

تا کی شنوم از گل رویت خبری نیست


گفتم که بدانی ز میِ عشق تو مستم

میخواره تر از من نفری،مست تری نیست


#داریوش_جعفری


telegram.me/daruosh_jafari

داریوش جعفری

اینروزها دارد زمین بوی خراسان 

شد آسمان هم خادم کوی خراسان 


هر کس گره دارد به  کارش دست دارد 

امروز و هر روز دگر سوی خراسان  


خیل ملک جاروکش صحن و رواقِ 

خورشید هشتم ماه دلجوی خراسان 


اختر ببین با شوق آمد تا که شاید  

خادم شود در برج و باروی خراسان 


اعجاز کرد و شهره شد بر هر دو عالم

تصویر و یاد و نام آهوی خراسان 


یکبار دیگر از امامم یاد کردم 

بازم هوای صحن گوهرشاد کردم



تنها فقط تو پنجره فولاد داری 

تنها فقط تو صحن گوهر شاد داری 


سلطان تویی عالم غلامت حضرت شاه  

تنها خودت ارگ رضا آباد داری


یک لشکر از حور و ملک خدمتگزارت 

جای کمیته لشکر امداد داری 


آقا تو اعجازی که کردی در کسی نیست 

تنها تو ماوا در دل صیاد داری 


گفتی سه جا آیم سراغت بهر یاری 

من هم غریبم نیت امداد داری


جان جوادت نام من را هم صدا کن

پای مرا هم سوی سقا خانه وا کن




دست من و دامان تو خورشید هشتم

چشم من و احسان تو خورشید هشتم


بیمارم و سوز تبی در دل نشسته 

درد من و درمان تو خورشید هشتم


هفت آسمانها را رصد کردم کسی نیست

همپایه ی عنوان تو خورشید هشتم 


حاتم دخیل دامن تو مانده عمری

شاید شود مهمان تو خورشید هشتم 


 خیل ملائک هر یکیشان خیره مانده

بر عزت دربان تو خورشید هشتم


خدام کویت جملگی نیکو سرشتند

بی شک غلامانت همه اهل بهشتند


تو آسمانی منصب استی پر نخواهی 

تو چشمه ی خورشیدی و اختر نخواهی

 

تو آرزوی هر صدف در عمق دریا

در ثمینی تو خودت گوهر نخواهی 


داری عزیزی چون جوادت مظهر جود

با بوی زهراییِ او عنبر نخواهی 


وقتی رقم زد هر چه حق بر آن رضایی

 کرسی و دیهیم و خدم لشکر نخواهی 


 روی سیاه آورده ام بر درگه دوست

ای وای بر من گر مرا نوکر نخواهی


 شاهد فقط جسم است تو جانی و جانان

سلطان علی موسی الرضا شاه خراسان


#داریوش_جعفری

 

 telegram.me/Jafari_daruosh

داریوش جعفری

غزل چشم تو از هر غزلی ناز تراست 

دست من گرکه تو باشی به غزل بازتر است 


گفته بودند که عشق است و گهی گونه ی تر 

گونه ی سرخ من از لحظه ی آغاز تر است


خونجگرتر شود آن عاشق شوریده و مست

که به شعر و شرر و شور تو دمسازتر است


ز آشنایان کهن راز و خبر آمده است

با تو آن دیده که شد محرم و همراز تر است


نگرفتیم از این پند اگر درس...رسید

لحظه هایی که دل زخمه و هم ساز تر است


خون من پای تو باشد که ز تیرِ غم تو

دیده و دل شده در خون پرِ پرواز تر است


گر چه آباد توام...شاد توام...حضرت عشق

رنج تو از همه غم خانه براندازتر است



#داریوش_جعفری


telegram.me/daruosh_jafari