اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

حضرت زهرا س

#حضرت_زهرا


جایی که اعتبار گدا فرق میکند 

حتماً اصول جود و سخا فرق میکند 


در خانه ی محقٌر زهرای مرضیه

با آفتابْ...نوعِ عطا فرق میکند 


ما ریزه خوارِ سفره ی احسان حیدریم

پس نحوه ی ارادت ما  فرق میکند


حقِ کتاب و آل نبی چون ادا نشد 

بغض نبی و رنگ کسا فرق میکند 


وقتی ملیکه ای ز زمین میشود جدا 

یعنی که حکم وطرح قضا فرق میکند 


این روزها که حال مادرمان روبراه نیست 

شرح شراره های عزا فرق میکند 


حال و هوای بیت علی درد و ماتم است 

درد و عزای آل عبا فرق میکند 


سیلی شود نصیب تمامیِ مادران؟

یا احترام فخر نسا فرق میکند؟


میخ در است و سینه ی زهرا و شعله ها

این شعله ها به کرببلا فرق میکند


داریوش جعفری

حضرت زهرا س

#حضرت_زهرا


هر نقطه ز آیه های کوثر میسوخت 

دروازه ی وحیِ حیِّ اکبر میسوخت 



از خانه ی وحی شعله بالا میرفت 

جبریل میان شعله ی در میسوخت 

 



از آتش کینه ای که برپا شده بود 

در عرش دلِ خون پیمبر میسوخت 



زهرا به میانِ خانه...در در آتش 

اما جگر فاتح خیبر میسوخت 



ام الحسنین و مادر زینب؟... نه

مصداق ترین واژه ی اطهر میسوخت 



ز آنروز نود بار به هر روزِ خدا 

پا تا به سرِ همسرِ حیدر میسوخت 



این شعله کشیده شد به جایی که نپرس

در دشت عطش دامن و معجر میسوخت 



پاکوب سم اسب تنِ خونِ خدا

ای وای دوباره باز مادر میسوخت


#داریوش_جعفری 

@Jafari_daruosh

امام زمان عج

#امام_زمان


باز امروز هوای دل من طوفانیست

ابر چشمان سیاهِ غزلم بارانیست


باز دلتنگ هوای تو شدم میدانی؟

که به دنبال تو کارم همه سرگردانیست


هر طرف می نگرم ردّ و نشانی از توست

هر طرف از تو دو صد کشته و صد قربانیست


صبح شنبه زدم از خانه برون در پیِ تو

هفته ای رفته و از تو خبری گویا نیست


تا به کی فال بگیرم که تو کی می آیی؟

تا به کی رنگ تفاّل زدنم هجرانیست


شرح این درد نه در بیت بِگُنجَد نه غزل

بحر انشای فراقت به دو عالم جانیست


کاش هاتف خبر آرَد به سوی منتظران

شب جمعه شب وصل است و شب پایانی ست

#داریوش_جعفری 

@daruosh_jafari

حضرت ام البنین س

#حضرت_ام_البنین


مرگ من بود دمی کز تو خبر آوردند 

به همه عضو تنم درد و شرر آوردند


من همان روز ز جان دست کشیدم که اینجا

تحفه...پیراهنی از راه سفر آوردند


عزت آل علی کو که بر این خاک نبی 

خواهری خم شده با دیده ی تر آوردند 


خم به ابرویِ منِ امّ بنین هیچ نبود 

به زمانی که غم مرگ پسر آوردند 


لیک بشکست قدم کز سفر کرببلا 

به مدینه خبر از نیزه و سر آوردند 


آه از آندم که شنیدم ته گودالِ عطش 

ز تنِ اطهر تو جامه به در آوردند 


روضه ای گفت بپا شد دل ویرانه ی شام

سوی دختر سرِ خونین پدر آوردند


بارها گفته ام و بار دگر میگویم 

مرگ من بود دمی کز تو خبر آوردند


#داریوش_جعفری 

@Jafari_daruosh

حضرت زهرا س

#حضرت_زهرا

#ولادت


مژده مژده خبر خبر آمد

به شب عاشقان سحر آمد

صدف خاک را گهر آمد

صبح نورانی ظفر آمد

بزم شور و نشاط برپا شد

 قمر مصطفی هویدا شد


عاشقان عیدتان مبارک باد 

عشق جاویدتان مبارک باد 

تف خورشیدتان مبارک باد

شب تجدیدتان مبارک باد 

از رهِ لطف حضرت داور

درِ کوثر به رویتان وا شد


فصل گل آمد و بهار آمد

نغمه ای تازه در هزار آمد

از خدیجه مَهی به بار آمد

به دل مصطفی قرار آمد

از نسیم بهارِ ام کساء

پر شکوفه تمام صحرا شد


شب شعر و شب غزلخوانیست

شب شادی سرور و مهمانیست

حال شوق ملک چه طوفانیست

عرش و فرش و سما گل افشانیست

حضرت حق عنایتی فرمود

پدر دین دوباره بابا شد


شب میلاد حضرت دختر 

شب میلاد حضرت مادر

شب میلاد حضرت کوثر

شب میلاد همسر حیدر

شب شور و نشاط ارض و سماء 

شب میلاد مام طاها شد


شرح کوثر و هل اتی زهرا

ثمر نخل مصطفی زهرا

سپر جان مرتضی زهرا

اسوه ی جود مجتبی زهرا

مادر زینبین و هم حسنین

مادر کربلا و سقا شد


ز محبّان حضرت حیدر

هر که او را صدا زند مادر

یا که لب زد به باده ی کوثر 

خوف و ترسی ندارد از محشر

که خدا گفته روز وانفسا 

اختیارش به دست زهرا شد


شعر و شور و ترانه ام از توست

مستی جاودانه ام از توست

رزق اشک از تو دانه ام از توست

حرمت اهل خانه ام از توست

شب عید است و عید تو آمد

سال ما سال آل طاها شد


#داریوش_جعفری 


@Jafari_daruosh

امیرالمومنین ع

#امیرالمومنین



هیچ نسلی همتراز عترت پاک تو نیست 

هیچ درکی وسعتش هم سطحِ ادراک تو نیست


عالمان و عارفان را نیست فتوا غیر از این 

کافر محض است هر کس سینه اش چاک تو نیست 


دست ما کوتاه و انگور ضریحت اوج اوج 

بینوا آنکس که دستش بسته ی تاک تو نیست 


سرو هم بی سایه باشد با همه آزادگی 

گر که شاخ و برگ او از جنس خاشاک تو نیست 


اشک و آه و ناله ات تنها برای چاه بود

ای که کس واقف به سرِّ چشم نمناک تو نیست 


من هم آن مرغم که بال صد عقابم گر دهی 

قدرتِ پرواز من بالاتر از خاک تو نیست


#داریوش_جعفری 

@Jafari_daruosh

موس بن جعفر ع

#موسی_بن_جعفر


من هفتمین سلاله ی دربار حیدرم

موسای بی عصای تبار پیمبرم


جسمم کبود و زخمیِ باران کینه هاست

من وارث کبودیِ رخسار مادرم


من آسمانی ام که شده خاک مَسکَنَم

دستم به بند و هادی این قوم کافرم


شکر خدا که محبس من سجده گاه شد

مشغول ذکر نام خداوند اکبرم


میربزم اشک غم سرِ سجاده ی نماز

من روضه خوان حنجره ی شاه بی سرم


با روضه های نیزه و سر گریه می کنم 

یاد سه ساله و غمِ معصومه دخترم


گَر گِریَم از غریبی اولاد فاطمه

موسی بن جعفر بن حسین بن حیدرم


#داریوش_جعفری 

@Jafari_daruosh

حضرت علی اکبر ع

نا نوشته ها:

نا نوشته ها:

آیه ای از سوره ی کوثر رسید

بهر روز واقعه حیدر رسید


مصطفی شد جلوه گر بار دگر

حسن یوسف شد به عالم بی اثر


زانکه مصباح الهدی بابا شده

میزبان عرشیان لیلا شده


بال جبریل امین خاک رهش

موسی و عیسی غلام درگهش


یوسفان محو جمال ماه او

صد زلیخا کشته ی درگاه او


امشب از بیت حسین ابن علی 

بار دیگر شد محمد منجلی 


آمده مجموعه ی آل کسا

حیدر و زهرا حسن هم مصطفی


این حسین ثانی این طایفه ست

این مه نورانی این طایفه ست 


بند قنداقش مدار عالمین

از همان آغاز دل برد از حسین 


غارت دل می کند با خنده اش

یوسف و یعقوب و آدم بنده اش


قبله ی عشاق عالم روی او

چشم امید خلائق سوی او


سینه چاکش حضرت لیلا شده

محو رویش حضرت سقا شده


این علیِ اکبر آل علیست

اشجع الناس است و تمثال علیست


نام او بند دلم را پاره کرد 

مهر او درد و غمم را چاره کرد 


در غمش آواره ی صحرا شدم 

پر ز مجنون گشتم و لیلا شدم 


سینه شد صحرای سوزان از غمش

دیده شد بحر خروشان از غمش


گر که میخواهی بدانی کیست این

یا که دانی از تبار کیست این


این رکاب زینب کبرا بود

مصطفای روز عاشورا بود


این علی اکبرترین کربلاست

شبه پیغمبرترین کربلاست


این فنون دلبری از یاس داشت

پیر راهی همچنان عباس داشت


روز عاشورا به آه و زمزمه

گفت در گوش حسین فاطمه


تشنه ی آب گوارای توام

جان نثار جام لبهای توام


جام را بر لب گرفت و خواب رفت

خواب رفت از جان عالم تاب رفت


با چنین احوال و حسن و دلبری

با کمالات حسین و حیدری


برد جانم را به صحرای بلا

تا به شهر عشق شهر کربلا


@Jafari_daruosh


#حضرت_علی_اکبر_ولادت

حضرت رقیه س

#ولادت_حضرت_رقیه


گهری از صدف خون خدا آمده است 

گلی از طایفه ی آل عبا آمده است

برکه ای از دل دریای کسا آمده است 

گوییا جلوه ی خاتون نسا آمده است 

هیچ دانی که چرا؟ بهر کجا آمده است؟ 

ثمری از ثمر کرببلا آمده است



خانه ی خون خدا گشته چراغان امشب

به زمین فوج ملائک شده مهمان امشب

مطلع مهر شده منزل جانان امشب

ماه از شرم رخش سر به گریبان امشب

خجل از پرتو او انجم تابان امشب

نوه ی محترم شیر خدا آمده است



این که خود طایفه ای نیک و مکرّم دارد

این که بر بام فلک بیرق و پرچم دارد

فخر بر هاجر و آسیه و مریم دارد

از دل آل علی مُحرم و مَحرم دارد 

شیر زاده ست و به سر شور محرم دارد

دختر حضرت فرزند منا آمده است



نوه ی فاطمه هم جلوه ی کوثر دارد

نوه ی فاطمه هم خلق پیمبر دارد

نوه ی فاطمه هم هیبت حیدر دارد

نوه ی فاطمه هم دست به محشر دارد

نوه ی فاطمه هم ارث ز مادر دارد

کوثر دیگری از جنس وفا آمده است



پیش درگاه شما فخر تبارم این است 

هر چه دارم ز شما دار و ندارم این است 

سرورم پیش شما پیشه و کارم این است 

نام من خادمتان کنیه که دارم این است 

از ازل تا به ابد ذکر شعارم این است 

(عبد پابست توام) خیز گدا آمده است 



بخت یارش شد و وقت سفرش پیش آمد

سفر خانه ی حق با پدرش پیش آمد

با عموی ز قمر خوبترش پیش آمد

کنج ویرانه ی غم در گذرش پیش آمد

باز دیدار پدر گر چه سرش پیش آمد

گفت ای عمه بیا راس جدا آمده است



#داریوش_جعفری 


@Jafari_daruosh


#حضرت_رقیه_ولادت

طفلان حضرت زینب س

حاجیان چون یک به یک پرپر شدند

در منای عاشقی بی سر شدند


نوبت پرواز اهل راز شد

مادری با کودکان دمساز شد


رازهایی بهرشان افشا نمود

بالهای بلبلان را وا نمود


که ای گرامی یاوران احیا شوید

بال بگشایید و بر بالا شوید


اذن گیرید از شه صاحب ولا

عشق را سازید اینجا بر ملا


نوگلانش راهی صحرا شدند

دست بر دامان آن لیلا شدند


از همان راهی که مادر گفته بود

باز شد با شه ره گفت و شنود


که ای جهانی حاجی طوف سرت

اذن فرما جان زهرا مادرت


ما دو تا یار سرافراز توایم

تیغ بر کف هر دو سرباز توایم


کن نظر اینجا کفن پوش آمدیم

مست از جام تو مدهوش آمدیم


اشک ریزان شه گل لب را گشود

راه را بر نوغزالان وا نمود


سوی میدان هر دو گل راهی شدند

راهیِ سیر الی اللهی شدند


تیغ بر کف از یمین و از یسار

بر دل دشمن زدند از شوق یار


ناگهان باد خزانی پر گشود

برگهای شاخه گلها را ربود


دست گلچین دامن گل را گرفت

شعله ها دامان بلبل را گرفت


باز شد بازار حسن و دلبری

شد جمال یاسها نیلوفری


شاه آمد هر دو را در بر گرفت

یاسها را زیر بال و پر گرفت


شد روان از قتلگاه عرشیان

تا به سوی خیمه ی افلاکیان


گفت زینب دوستان کاری کنید

"یاورم را یاوران یاری کنید"


میروم دور از رخش در خیمه گاه

تا  نبینم  ماه  را  لبریز  آه


شکر من هم هدیه ای دادم بر او

خون طفلانم به من شد آبرو


گر که صد اولاد دیگر داشتم

یا که صد سرو دلاور داشتم


جمله را میکردم از جان فانی اش

خویش را هم میکنم قربانی اش


یا حسین ای تشنه کام کربلا

کشتی توحید ای نوح بلا


هستی خواهر فدایت دلبرم

ای امام بی معین ای سرورم


گر چه در فکر جدایی از منی

روح من فکر جدایی از تنی


ای تمام روح من از تن مرو

هستی من را بگیر بی من مرو


#طفلان_حضرت_زینب

خروج از مکه

نا نوشته ها:

حضرت ماه بگو باز مسیرت به کجاست

پسر شاه بگو باز مسیرت به کجاست


لیلیِ حضرت لیلا سوی صحرا نروی 

زلف آشفته سوی حضرت لیلا نروی 


نکند در دل خود میل بلا را داری 

شور عشق و هوس کرببلا را داری 


قیمت آب در آن بادیه چون جان باشد 

چه کنی گر لب طفلان تو عطشان باشد 


خبرت هست که در قافله دختر داری؟

خبرت هست رباب و علی اصغر داری؟


نکند زینب تو بی کس و تنها گردد

نکند معجر او خاکی صحرا گردد


نکند قاری قرآن به سرِ نیزه شوی

سرِ فارغ ز تن و همسفر نیزه شوی


کوفی آداب بدی نسبتِ مهمان دارد

کربلا خاک بلا...خار مغیلان دارد


مکتب شام ریا...مذهبشان نیرنگ است 

رسم مهمانی شان نیزه و چوب و سنگ است


میروی کاش رباب و علی اصغر نبری

میروی کاش در این قافله دختر نبری


میروی کفش فزون از حدِ طفلان بردار

شانه از بهر سر و زلف پریشان بردار


به زنان،معجرشان،فکر و حواست باشد

نظرت بر سر و انگشت و لباست باشد


کیستم من که بگویم به کجا خواهی رفت

یا چرا بر سفر کرببلا خواهی رفت


تو خودت عالم غیبی و خودت آگاهی

پور عین الَلهی و حضرت ثاراللهی 


ولی ای خون خدا بگذر از این کرببلا

تا نگردد سرِ زینب هدف سنگ بلا


مپسند اینکه سرت زینت نی ها باشد 

بعد تو زینب تو بی کس و تنها باشد 


دید اگر داغ تو با جمله ی یاران چه کند

دید اگر راس تو در طشت زرافشان چه کند


ولی انگار جرس خوانده که در راه شوی

فارغ از خویش و فدای خودِ الله شوی


پس بدان پشت سرت دل نگران میمانیم

دل به دل سینه به سینه به نوا میخوانیم


هر که دارد هوس کرببلا بسم الله

هر که دارد به سرش شور و نوا بسم الله 


#خروج_از_مکه


#داریوش_جعفری 


@jafari_daruosh

عبدالله بن الحسن ع

#حضرت_عبدالله_بن_حسن


چون همه صحراییان مجنون شدند

پیش لیلا جملگی در خون شدند


شه روان شد بر منای عاشقی

تا کند بر پا بنای عاشقی


باقی دلداگان پشت سرش

همنوا با ناله های خواهرش


که ای عزیز فاطمه تنها مرو

جانب گرگان در این صحرا مرو


گر چه اینان جمله مدیون تواند

تیغهاشان تشنه ی خون تواند


رفت تا هنگامه ای بر پا کند

عهد خود با خون خود امضا کند


تیغ بر کف یوسف ابن فاطمه

زد میان گرگها بی واهمه


روز کوفی را شبی خونبار کرد

عده ای را زیر تیغش  زار کرد


ناگهان شد رزمگاه کربلا

شاهد امواج طوفان بلا


روی خاک  افتاد از روی فرس

نیزه ای بگرفت از او راه نفس


تا که قاتل از کمر خنجر کشید

کودکی از دست زینب پر کشید


کرد فریاد ای عمو جانم حسین

ای همه عالم ترا در زیر دین


دیده واکن آمده ابن الحسن

تا فدا سازد به راهت جان و تن


شرم دارم زنده باشم بی گلم

ریزم از سر تا به پایت کاکلم


آمدم تا دست در راهت دهم

آمدم تا سر به دامانت نهم


این عجب نبود اگر احساسی ام

شیر نسل حیدرم عباسی ام


کار سقای جوانت میکنم

دست را حائل به جانت میکنم


مقتل من سینه ی سوزان تو

جان من جانا بلاگردان تو


آخرین سربازت ای مولا منم

آخرین حاجی در این صحرا  منم


من شهید سینه ی ثاراللهم

دیده وا کن ای عمو عبداللم


داریوش جعفری

ورودیه

#ورودیه


گلچین رسیده گلعذارم را بگیرد

باد خزان آمد بهارم را بگیرد


میترسم اینجا آید از ره ابر تیره

رخسار ماه شام تارم را بگیرد


من در قرارم بیقرارم بی حسینم

شاید که طوفانی قرارم را بگیرد


من حاجی این کعبه ی سیار عشقم

بت آمده راه مدارم را بگیرد


محصور یک امنیتم در آل هاشم

این نیزه ها ترسم حصارم را بگیرد


ای یادگار مادرم این دشت سوزان

ترسم بهارم لاله زارم را بگیرد


این شهر بغضی در دلش دارد ز حیدر

این شهر خواهد شهریارم را بگیرد


تیغ حرامی های اینجا بی نیام است

شمر آمده دار و ندارم را بگیرد


این قوم با ما کینه ای دیرینه دارد

این شهر نیت کرده یارم را بگیرد


داریوش جعفری

امام حسین ع

#امام_حسین


از ظهر تا عصر بلا بال و پرش ریخت

می را خدا با دست خود در ساغرش ریخت


تا بانگ هل من ناصرش ایراد فرمود

همراه حلق اصغرش چشم ترش ریخت


وقت اذان حی علی خیرالعمل گفت

نای اذان گوی علی اکبرش ریخت


در پیش رویش قاسم احلی من عسل گفت

جامش شکست و بوی مشک وعنبرش ریخت


باران چکید و قطره قطره آب نایاب

دستان و چشم و آب و هم آب آورش ریخت


محوِ نگاهِ ناظرِ این ماجرا بود

تیغی به حلق آمد تمام حنجرش ریخت


از راه آمد ساربان بالای گودال

خون خدا انگشت با انگشترش ریخت


از روی تل میدید زینب بحر خون را

کشتی شکست و بادبان و لنگرش ریخت


طوفان شد و سیلاب اشک از چشم خواهر

همراه خون دیده اش از معجرش ریخت


همراه زینب مادرش هم نوحه میکرد

وقتی به زیر سم مرکب پیکرش ریخت


خواهر کنار نیزه  و مادر به گودال

دردانه هم در شام غم بال و پرش ریخت


#داریوش_جعفری


ای فدای تار مویت جان زینب خواهرت

جان بقربان سرت


کودکان من فدای اکبر و هم اصغرت

جان بقربان سرت


#داریوش_جعفری

هستی زینب فدای تار مویی از سرت

ای فدایت خواهرت



کودکانم نذر لبهای علی اصغرت

ای فدایت خواهرت

ساقی تویی و تمام عالم مستت

هستیِ جهان گرفته وام از هستت


هر چند که از بدن جدا افتاده

بگشوده گره ز خلق عالم دستت


#داریوش_جعفری

عالم همه باده نوش و سر مستِ حسین

هستیِ تمام هستی از هستِ حسین


بخشودگی اهل خطا وابسته است

بر مُهر عطای ماه بی دست حسین


#داریوش_جعفری

دلنوشته

#شب_جمعه

#حرم

گوش کن می آید از جایی صدای فاطمه

میرسد بر جان صدای ناله های فاطمه


قلب کوکبها غمین از ناله های مادر است

اشک میریزند با سوز و نوای فاطمه


ساره و مریم ببین با هاجر و آسیه را

ندبه میگیرند در  زیر کسای فاطمه


همره خیر النسا در گوشه ای از کربلا

انبیاء هستند امشب همنوای فاطمه


روضه از زهرا و اشکِ خون ز چشم منتقم

هر شب جمعه به خاک کربلای فاطمه


یا بنیَّ خواند و گفتا ای غریب تشنه لب

خیز و بنگر حال ما ای سر جدای فاطمه


فاطمه شد قامتش خم از برای کربلا

قامت من شد هلالی از برای فاطمه


مادر سادات میخواهم شب جمعه حرم

حک شود بر سنگ قبرم شد فدای فاطمه


#داریوش_جعفری

اربعین

#اربعین


اربعین در راه است 

کوله بارم حسرت


باز هم قافله ی عشق به راه افتاده  

عاشقی بی سر و پا جامانده 


نشدم لایق دیدار چرا ؟ 

حیرانم 


جامه ی مشکی من شاکی از اعمال من است 

وَ چنین میگوید 

تو چه کردی که نخواندند تو را 


تشنه ام تشنه ی یک جرعه نسیم 

از نجف تا حرم کرببلا 


ای شه تشنه لبم جانم آمد به لبم 


جان زینب نکنم شرمنده 

پیش پیراهن و این شال عزا 


چند سالیست که رویای چنین ره دارم 

تا رِسَم بر سر کویت به نیابت ز اسیران حرم 


و بریزم آبی 

ز دو چشم تر خود 

به سرِ تربت تو 

و دو صد جرعه بریزم به مزار شهدا 

تا کمک حال علمدار تو باشم ارباب 


بطلب آقا جان بطلب آقا جان


تشنه ام تشنه ی یک جرعه نسیم 

از نجف تا حرم کرببلا


#داریوش_جعفری

 @jafari_daruosh

امام حسین ع

#امام_حسین


چون غم عشق تو در سینه ی ما بنشیند

فارغ از عیش جهان دل به بلا بنشیند


جز سرِ کوی توام منزل و مآوایی نیست

مپسند اینکه گدا از تو جدا بنشیند


آن که در دام تو افتاد کجا برخیزد؟

آن که از چشم تو افتاد کجا بنشیند


آتش عشق تو سوزاند همه جانِ مرا

این جگر سوخته کی از تو رها بنشیند


جز هوای تو هوای دگرم نیست حسین

مرغ دل بر سرِ بامت به رضا بنشیند


دام تو دانه تویی ؛ مرغِ گرفتارِ شما

شوق دارد که به ایوان طلا بنشیند


پر و بالم جگرم سوخت و خاکستر شد

ببرش تا به مزار شهدا بنشیند


داریوش جعفری

اربعین از حرم محترم وجه الله

تا به شش گوشه ی ارباب وفا ثارالله


هر قدم حضرت مهدی به نوا میخوانَد

هر که دارد هوس کرببلا بسم الله

اربعین

#اربعین


میان سینه ی آدم تو ماوا از ازل داری

فزون از حدّ عالم نزد حق خیرالعمل داری


برای تلخ کامیهای محشر بر محبّانت

به روی دستهای مادرت مشک عسل داری


تو شمع عالم آرایی میان سینه ی عاشق

علم داری حرم داری و مِهر لم یزل داری


تویی لیلا و مجنونت تمام عالم و آدم

میان دفتر گیتی لقب حُسن الغزل داری


غریبانه به خاک کربلا ساکن شدی امّا

به حدّ وسعت عالم به هر قلبی محل داری


نه ابراهیم و موسایی نه نوحی نه مسیحایی

تو جمع انبیا را روی سینه در بغل داری



فقط یک اربعینت کرد ثابت بر همه عالم

خدای عشقی و جا در دل اهل ملل داری


دازیوش جعفری

زلزله تنها این نیست که زمین بلرزد و  خانه ایی ویران شود و کودکی در شب ولادتش با مادر خود بمیرد یا کودکی دیگر شمع سالگرد تولدش زیر آوار خاموش شود


گاهی زلزله اینست که

پدری در شب جشن تولد کودکش حتی یک اسکناس هزار تومانی برای خرید یک بستنی چوبی ندارد ولی باید تا پاسی از شب در خیابان بگردد برای تهیه ی خمیر بازی کودک رییس اداره اش تا مبادا فردا پیش همکلاس هایش کم بیاورد آری زلزله ای هم هست به نام عرق شرم و اشک پدری به خاطر نداشتن ساده ترین امکانات تحصیلی و آسایش پاره ی جگرش


 فرزندش



زلزله ها را بشناسیم و از آغاز پایه ها را محکم بنا کنیم 


مقاوم سازی کنیم قبل از ویرانی

رقص قلم...داریوش(محمود)جعفری:

دلِ بی حوصله اینبار تو بیدار بمان

من شدم مستِ تو،اینبار تو هشیار بمان


رنگ رخساره ی من شرح هزاران راز است

تو در این پرده دری محرم اسرار بمان


تا به کی جور و جفا با منِ آشفته،رفیق

بعد عمری نفسی با قفس ات یار بمان


سرخیِ روی تو هر چند به گل میمانَد

من شدم خار تو هم، همدل این خار بمان


رنج مهجوری و دوری سر و سامانم برد

تو مرنجان من و تا موعد دیدار بمان


گر چه تو زاری و من زارتر از حال توام 

پا به پای تو شدم زار، تو هم زار بمان


چاره ای نیست از این راه گذر باید کرد

سایه ی سر شدم ات یا شدم آوار بمان


شاهد این دل به سرش نیست سرِ یاریِ تو

یارِ خود باش و به تکرار تو بیدار  بمان


#داریوش_جعفری 


telegram.me/daruosh_jafari

#امام_حسن

#ولادت


ای کریمانه ترین سفره ی عالم چیده

به کریمان کرمت شوق کرم بخشیده



فخر همچون تو ندارد بجهان اربابی 

که رخت فاطمه ی بنت نبی بوسیده 


بی حرم بسکه حرم گوشه ی دلها داری

ذکر خیر حرمت در همه جا پیچیده


گر چه صدها چو من از لطف تو آقا شده اند

رونق سفره ی حاتم ز تو شد برچیده


اسوه ی صبری و الگوی کرم مظهر حُسن

تیر حُسن تو رگِ خواب مرا ببریده


ای کرمخانه ی تو شهره به هر برزن و کوی

نمِ احسان تو بر هر گذری باریده


سرِ شوریده به محشر رود هر کس کاینجا

از ولای تو نشد جان و دلش شوریده 


نظر لطف تو آقاست که در سینه ی ما 

عطر سیب حرم کرببلا پیچیده


شاهد عاصی اگر گفت ز حسنت کم گفت

گر چه بسیار ز تو لطف و کرامت دیده



#داریوش_جعفری 


@Jafari_daruosh


یا کریم اهل بیت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام 


حَرَمَت قطره شد و جا به دل مردم کرد 

کَرَمَت باده شد و دیده ی ما را خٌم کرد


 حُسن روی تو که در بیت علی جلوه نمود 

قبله را قبله نما هم ز تحیّر گم کرد


#داریوش_جعفری 

@Jafari_daruosh


خبر آمد خبری در راه است

سرخوش از این دل آل الله است


خبر آمد که گلی پیدا شد

خبر آمد که علی بابا شد


فاطمه قرص قمر آورده 

پدر خاک پسر آورده 



خانه ی فاطمه غوغا شده بود 

ملکی خیره به آقا شده بود 


محو زیبایی او پروین است 

فاطمی زاده مگر جز این است 


این علی زاده و نامش حسن است

شوکتش صحبت هر انجمن است


حای او حسن دهان دوز آورد

سین او سوز جگر سوز آورد


نون نامش همه را روزی داد

کرمش شوق و دل افروزی داد


این گل سر سبد باغ نبی ست 

این جگر گوشه ی زهرا و علی ست 


پسر ارشد کوثر این است 

اولین وارث حیدر این است 


کرمی تا به ثریا دارد 

خادم از عرش معلّا دارد 


این پسر اسوه ی جود و کرم است 

محرم هر حرم و بی حرم است 


این سهیم است به بین الحرمین 

این امام است به ارباب حسین


همره فاطمه هر روز و شب است

فاطمه تاک حسن هم عنب است


همه جا همسفر کوثر بود

روز کوچه سپر مادر بود


دست ملعون به رخ مادر خورد

فاطمه سیلی و او آذر خورد



با علی چیزی از این داغ نگفت

سخن از آتش و این باغ نگفت


(شاهد) از درد نگوید بهتر 

جور نامرد نگوید بهتر


#داریوش_جعفری 


@Jafari_daruosh

با ناله ی مرغ در چمن باید سوخت

بر حال غریبِ در وطن باید سوخت


هر چند ز هجر مصطفی غمگینیم

اما ز غم و رنج حسن باید سوخت


#داریوش_جعفری

4/9/96

6/55


سوخت پیراهن از این تب که بر این تن دارم

سیل شد اشک؛ ز بس ناله و شیون دارم


دلم از دوریِ رویِ تو به تنگ آمد و ریخت

جای گل...پاره ی دل بر سرِ دامن دارم


گر نشد دیده ی من تیره از این فاصله ها

بهر دیدار رخت...دیده ی روشن دارم


پرده برگیر و بکش خنجر مهرت ز کمر

که بدهکارم و نذرت سر و گردن دارم


بس که تصویر تو چون ماه کشیدم...دیگر

از زمین رو به سما میل پریدن دارم


الف قامت من حالتی از دال گرفت

صورت سرّوّم و سودای خمیدن دارم


تنگ شد سینه و دل سنگ شد از رنج فراق

با همه سنگ دلی شوق تپیدن دارم


دیر شد آمدنت دیر شده رفتن من

دیرگاهیست که ره توشه ی مردن دارم


(شاهد) خون دلم جز لب خنجر کس نیست

خنجری کز غم عشقت به جگر  من دارم

#داریوش_جعفری


telegram.me/daruosh_jafari

امشب به روی صفحه ی دل آرزو بکش

از رنگ سرخ با قلمت نقش او بکش


چشمی به غمزه واکن و دل را ز معرفت

در بیکران سینه پیِ جستجو بکش


پلکی بزن نفس بکش و با دو چشم خود

چشمی به رنگ حُجب و حیا آبرو بکش


بر گونه های سرخ نجابت دو قطره اشک

در انتهای اشک روانش سبو بکش

 

لب را دو منحنی ز دل جاده های حسن

بر جای چانه ساحل امنی دو سو بکش


قفلِ سکوت را بگشا از پس خیال

نقشی برای هر سخن و گفتگو بکش


نقشی زدی ز حسن و طراوت به کار دل

اینجاست که میبرند گلت را...تو بو بکش


telegram.me/daruosh_jafari