#حضرت_رقیه
هر چند که خاتون دو دنیا شده بود
استاد رباب و پیر لیلا شده بود
تنها نه همین فخر رقیه است که او
ویرانه شبی ام ابیها شده بود
#داریوش_جعفری
@Jafari_daruosh
بودیم مطیع امر شیطان یک روز
گشتیم شبیه پیر کنعان یک روز
این بودن و گشتن همه اش بازی بود
ای کاش شویم مثل انسان یک روز
#داریوش_جعفری
@daruosh_jafari
#امام_حسین
گر چه کمتر از مقام جون و قنبر آمدم
گفت نوکر میخرد ارباب...با سر آمدم
دست و پا گیرم خرابم خوب میدانم...ولی
من به امًید نگاهی...سوی این در آمدم
بگذر از این رو سیاهی،اذن اشکم را بده
عهد بستم با خودم یک جور دیگر آمدم
کرده ای یک عمر یاریِ من و بار دگر
دستگیری کن که چون حرِّ دلاور آمدم
هر چه میخواهی بفرما امر کن طاعت کنم
با همین شوقی که باید گشت،بی سر،آمدم
بی کفن ماندی به صحرای عطش،جان حسین
بی کفن در روضه ات ای پاره پیکر آمدم
چون شنیدم مادرت در پیش جسمت ناله کرد
اشک ریزان با نوای وای مادر آمدم
داریوش جعفری
نا نوشته ها:
#امام_حسین
بنده ی دولت آنم که غمش بیشتر است
و شدم ریزه خورَش،چون کرمش بیشتر است
هر کجا خاک خدا هست علم دارد او
الم و رنگ غمش از علمش بیشتر است
به ورق اشک قلم از دم او میجوشد
جوشش دیده ی تر از قلمش بیشتر است
کمترین لطف که کرده ست به ما اشک غم است
کیست این کز دو جهان لطف کمش بیشتر است
این همانی ست که عالم همه دیوانه ی اوست
اینکه از کعبه صفای حرمش بیشتر است
گر چه شد عیسیِ مریم به دَمَش شهره، ولی
پسر فاطمه اعجاز دمش بیشتر است
داغ دارم به دلم از سرِ بر نیزه ولی
زینب و کوفه و شامات غمش بیشتر است
داریوش جعفری
#محسن_حججی
باید از اشک،لبت در ره او تَر گردد
بایدی هست که(ع)اشق تنِ بی سَر گردد
لبِ خشک و تنِ بی سر،شده ای شهره ی شهر
رفته ای شام بلا ؟کاش سرت برگردد
#داریوش_جعفری
هنوز از یاد یاران یادگاری چشم تر دارم
هنوز از روزگاران زخم کاری بر جگر دارم
هنوز از پنجه ی گرگان آدم وار مجروحم.
میان چاه، مهجورم از آنان هم خبر دارم.
گذشت از روز هجرانم خدا داند که دلتنگم
اگر چه در دل تنگم از ایشان بد اثر دارم
فراق یار دشوار است،تخت و تاج،درمان نیست
منم کز شام بی مهتاب روزی تیره تر دارم
شباهنگام در تنهایی و راز و نیاز خود.
روان از دیده آب و،چشم بر قوس قمر دارم.
گریزان شد خیال خواب از چشمان خونبارم
وَ چشمانی هراسان خیره بر راه سحر دارم
ز هر سو زخم میکارند بر نازک تنم اینجا
ومن این تاول خونین ، گرامی چون گهر دارم.
به پاس آشنایی ها چو سربازی خبردارم!
نمیدانم کنند ایشان ز حال خود خبردارم؟
به خود میبالم از این عاشقی این حُسن روزافزون
نمیدانستم این را که اینقَدَر در خود هنر دارم
#داریوش_جعفری
#daruosh_jafari
از جیب یتیم و ناتوان میخوردند
از نان فقیر همچنان میخوردند
نهی همه از روی و ریا میکردند
همواره شراب در نهان میخوردند
#داریوش_جعفری
@daruosh_jafari
#امام_زمان
ای صبح پر فروغِ شبِ بیقراری ام
ای مغربِ فغان و غم و آه و زاری ام
ای غایب از نظر که به دل تیغ میزنی
دردی و داغ و مرهم و هم زخم کاری ام
ای باده ریز جام سعادت بیا، ببین
جام شکسته ی دل و...درد خماری ام
تا کی به روی هم نَنِشینَد دو پلک تر
تا کی شوی بهانه ی شب زنده داری ام
تو پرده دارِ حُسنی و من بیقرارِ تو
من خسته از فراق تو و پرده داری ام
ای دردِ دلنشینِ همه بیقرارها
تا چند بیقرارِ جمالت گذاری ام
عمری به انتظار و به زاری گذشت و رفت
"تا کی در انتظار گذاری به زاری ام؟"
"#استاد_شهریار"
#داریوش_جعفری
در هوای وصل او چون ماه...تا برداشتم
خم شدم گرد رهش جای شفا برداشتم
موج اشک حسرت از چشمم به راهش سیل شد
زخم بر چشمم جدا بر دل جدا برداشتم
جای پایش محو شد در لابلای رقص باد
ردِّ عطر راهش از باد صبا برداشتم
دربدر،آشفته،حیران،مست،دست افشان،خراب
همرهِ باد صبا هر گوشه پا برداشتم
هر طرف با باد رفتم تا کنارش...ای دریغ
تازه فهمیدم قدم عمری خطا برداشتم
گوشه ی دامان دلدارم به دست خلق بود
گوشه ای رفتم نشستم شکل لا برداشتم
هر کسی از یار چیزی خواست در هنگام وصل
من برای عزّتش دست دعا برداشتم
#داریوش_جعفری
@daruosh_jafari
ای حریمت قبله ی اهل ولا
مظهر جود و سخا ابن الرضا
ای طلوعت از دل خورشید طوس
و ای جمالت جلوه ی شمس الشموس
ای دمت احیاگر عیسی شده
سایه ات همسایه با موسی شده
یادم آمد غربت و تنهایی ات
یادم آمد از دل زهرایی ات
کینه ی همخانه جانت را گرفت
زهر مغز استخوانت را گرفت
سینه ات دریای خون شد ای جوان
داغ تو زد شعله بر هفت آسمان
کشته ی زهر توانفرسا تویی
مجتبای دیگر طاها تویی
خانه ات بیت الولایی دیگر است
مقتل تو کربلایی دیگر است
ای جوان هاشمی تنها شدی
روضه ای چون اکبر لیلا شدی
لیک پیش جسم تو بابا نبود
عمه ای چون زینب کبرا نبود
هیچ تیغی بوسه بر ابرو نزد
باب تو در پیش تو زانو نزد
مشکل صد پاره پیغمبر نبود
نعل اسب وخنده ی لشکر نبود
شکر...داری سر به روی پیکرت
کس نبرد انگشت یا انگشترت
کربلا جسم علی صد پاره بود
چاره ساز خلق خود بیچاره بود
رو به سوی خیمه با صوت جلی
با قد خم گفت حسین ابن علی
کربلا یکدست پیغمبر شده
اکبرم صدها علی اصغر شده
چونکه دید آمد کنارش زینبش
دید آهِ خواهر جان بر لبش
ناله زد که ای پاره پاره پیکرم
غیرت اهل حرم ای اکبرم
خیز از جا آبرویم را بخر
عمه را از بین نا محرم ببر
ای که گشتی روضه خوان کربلا
دستگیری کن ز ما ابن الرضا
#داریوش_جعفری
#ازدواج_امیرالمومنین
یک خُنچه ز جنس ربّنا آوردند
یک شاخه نبات از سما آوردند
تا خواند علی سوره ی کوثر...از عرش
بر بال ملک فاطمه را آوردند
#داریوش_جعفری
@jafari_daruosh
پا در رکاب نهاد و به عالم نظر نکرد
از جان گذشت؛لیک ز جانان گذر نکرد
در زیر تیر و نیزه به احقاقِ حق...حسین
وقت اذان که شد ز نمازش حذر نکرد
#داریوش_جعفری
@jafari_daruosh
#حیِّ_عَلیَ_الصَلاه
همواره کنار خلق بودن عشق است
غمخوار وَ یار خلق بودن عشق است
چون کیسه به دوشِ فقرا نیمه ی شب
پنهان پیِ کار خلق بودن عشق است
#داریوش_جعفری
نا نوشته ها:
خودم:
کاروان چون وارد این خاک شد
آه ها از سینه تا افلاک شد
پرده ای از محملی شد بر کنار
رفت از جان و دل راکب قرار
صحنه را چون دیده ی پروانه دید
دشت را در قاب یک غمخانه دید
بارها از روی مرکب باز شد
هر گلی با بلبلی همراز شد
شمع خودسوزِ جمال جمع بود
زین میان پروانه گرد شمع بود
کرد بر دلدار خود روی سخن
که ای عزیز مادرم دلدار من
سینه ام را اینچنین آشوب چیست
بوی خون می آید اینجا خوب نیست
ترس دارم بینمت در خاک و خون
ترس از این نیزه های واژگون
خاک اینجا بوی غربت میدهد
بوی درد و رنج و محنت میدهد
ترس دارم بی علی اکبر شوم
بی علمدار و علی اصغر شوم
یا اخا بگذر از این خاک بلا
بگذر از شام و عراق و کربلا
جان من جسم مرا بی جان مکن
خانه ی امید من ویران مکن
بارها داغ جدایی دیده ام
زخمها از بی وفایی دیده ام
کوفیان را در وفا سنجیده ام
فرق خونین پدر را دیده ام
عهد اینان بازی روی و ریاست
کوفه با بشکستن عهد آشناست
خیز تا زین خاک غم افزا رویم
بار بربندیم از این صحرا رویم
شمع گفتا که ای عزیر مادرم
آگهم از آنچه گویی خواهرم
لیک این فرمان حیٌِ داور است
این نِیِستان خود منای اکبر است
گوش کن این صور اسرافیل را
آیه های ذبح اسماعیل را
کن مهیا جان خود را بر بلا
میروی بی من ز خاک کربلا
#داریوش_جعفری
#ورودیه
وقتی نوشتم از تو به کاغذ...قلم گریست
با یاد غصه های تو چشم ترم گریست
از تشنگی قلم زدم و کودک رباب
ششماهه گفتم و پسرم در برم گریست
مجنون شدم ترا که تو لیلا شوی مرا
لیلا نوشتم و پسرِ اکبرم گریست
آبی به لب زدم وَ سلامی به کام تو
دیدم که پرچم و لبِ مشک و علم گریست
تا دم زدم ز نام تو همراه دیده ام
هم دم گریست وَ هم بازدم گریست
آقا بخوان تو روضه اى از حال و روزِ خویش
آن روضه اى که پیش نبی محتشم گریست
شکر خدا که بهر تو...مقتول اشک و آه
تنها نه چشم من پدر و مادرم گریست
باید که کور شد ز غمت زانکه مادرت
با ناله خواند که ای پسر بی سرم گریست
داریوش جعفری
#امام_حسین
نا نوشته ها:
باید برای تن عملی جستجو کنم
از باغ معرفت بغلی جستجو کنم
کامم تمام تلخ شد از جستجوی پوچ
باید که باده ای عسلی جستجو کنم
پسوند ضرب های دلم در هوای کیست؟
باید برای او مثلی جستجو کنم
از هر کجا که میگذرم میرسم به عشق
باید به نام او غزلی جستجو کنم
ای سایه سار مهر تو در هر کجای شهر
باید بدون تو اجلی جستجو کنم
تنهایی ام به مرز جنون پا نهاده است
باید در این میانه ولی جستجو کنم
گفتند گفته ات همه لبریز حکمت است
باید تو را به صوت جلی جستجو کنم
ای دلبر زمینی ام ای آسمانی ام
باید تو را شبیه یلی جستجو کنم
دستم تهی محیط دلم در هوای توست
باید ترا به نام علی جستجو کنم
داریوش جعفری
#امیرالمومنین
ای کمال بندگی در عالم امکان حسین
اسوه ی آزادگی یا حضرت سلطان حسین
لیلی صحرانشینان یوسف کنعانیان
داستان عشق را سر منشاء و پایان حسین
تو خدای عشقی و عشق خداوندی تویی
خونبهای تو خدای قادر منان حسین
حسن روزافزون تو قلب جهان تسخیر کرد
پاره پیراهن تری از یوسف کنعان حسین
پیش دریای وجودت بحرها چون قطره اند
ای ذبیح بالقفا ای لعل تو عطشان حسین
سرِّ مستور خدا و مصحف ناطق تویی
سوره ی یاسین بی سر کشته ی عریان حسین
جای دارد در غمت بر سینه آتش افکنم
زانکه شد مهدیِ زهرا بهر تو گریان حسین
داریوش جعفری
#امام_حسین
خودم:
اسیر قوم بد کردار...زینب
بیابان کعب نی آزار...زینب
ز گودال بلا تا شام ویران
علمدار و سپهسالار...زینب
نه معجر داد از سر نه حجابش
که مستور است و هم ستّار...زینب
به روی نی سرِ قرآن ناطق
مفسر بر سرِ بازار...زینب
نه تنها کرد از قرآن حمایت
عصای عابد بیمار...زینب
نه با شمشیر با تیغ زبان کشت
عدو را در صف پیکار...زینب
به لحن مرد خیبر خطبه ای خواند
و کاخ شام کرد آوار...زینب
مسیرِ جاریِ بیتِ ولا را
چنان زهرا نمود هموار...زینب
رشادت عفت و صبر و وفا را
نوشتم در دو صد طومار...زینب
داریوش جعفری
#حضرت_زینب
خودم:
هوای وصل تو دارم و میدانم که میدانی
به دنبال سرت کارم به صحرا بود حیرانی
نبودی تا ببینی در میان خنده ی دشمن
به اعجاز سخن طوفان نمود عمه چه طوفانی
کویر خشک لبهایت به آتش میکشد جان را
فدای تشنگیهای تو این چشمان بارانی
به خود گفتم که سیلی خوردنم را دیده ای بابا
برای راحت جانم دگر قرآن نمی خوانی
من و داغ و پریشانی تو و آیات قرآنی
خرابه، راس تو، بابا، عجب، این بود مهمانی
من از این سنگ بارانی که شد راس تو میگریم
چه دیدی از سرِ نیزه که تو اینگونه گریانی
مرا با خود ببر بابا از این ویران سرا امشب
وگر نه شام غم را میکشم امشب به ویرانی
داریوش جعفری
#حضرت_رقیه
اشک قلم...داریوش جعفری:
دخترت هستم و ویران شده کاشانه ی من
سرِ خونین تو شد زینت ویرانه ی من
سوختم شمع وجودم شده جاری به زمین
عمه هم سوخته و هم شده پروانه ی من
قدمت بر سر چشمم سر و جانم به فدات
که زدی با سرِ خود سر به من و خانه ی من
کاش بودی که ببینی به ره حفظ حجاب
زجر خود نعره زد از همت مردانه ی من
نیست در دست توان شانه زنم موی ترا
سرِ خود گیر و ببر سر به سرِ شانه ی من
گر بدانی به چه شکل آمده ام پشت سرت
همنوا ناله زنی با غم طفلانه ی من
پر ز دندانه شده جسمم و دندانم نیست
سنگ و خاک است پدر تخت ملوکانه ی من
آنچنان ضجه زدم تا به لبت چوب نشست
دل سنگ آب شد از آه غریبانه ی من
مادرت آمده گوید که بیا دخترکم
مرهم درد تو باشد به شفاخانه ی من
من
#داریوش_جعفری
#حضرت_رقیه
telegram.me/Jafari_daruosh
چون خرابه مرکز پرواز شد
بال بلبل رو به بابا باز شد
راس خونین را میان پر گرفت
گریه کرد و درد دل از سر گرفت
خاک را از روی مجنون پاک کرد
از لب و دندان او خون پاک کرد
گفت ای بابای خوب و مهربان
ای پریشان طره ای خونین دهان
ناتوانم تا که بردارم سرت
دیده ات وا کن به روی دخترت
نیست طاقت دست غم بر سر زنم
یاری ام کن بوسه بر حنجر زنم
دیده وا کن حال زارم را ببین
زردیِ رنگ عذارم را ببین
کربلا تا شام محنت دیده ام
نیزه و رنج اسارت دیده ام
این چهل منزل تمامی درد بود
دخترت با لشکری نامرد بود
سیلی و خار مغیلان بود و من
سنگ بود و صوت قرآن بود و من
بی تو با رنج و بلا ماندم پدر
بعد تو در کربلا ماندم پدر
تا که کردی دفن آن ششماهه را
جانم از تن پشت خیمه شد جدا
یک بدن آواره شد پشت سرت
همره بیچاره عمه خواهرت
لیک جز یک جسم سرگردان نبود
دخترت جز پیکری بی جان نبود
خسته از این رنجها گشتم ببین
زیر بار غم دو تا گشتم ببین
مختصر گفتم بدانی کیستم
پیر گشتم من سه ساله نیستم
ای جمال سرخ از امواج خون
هان بخوان انا الیه راجعون
خیز از جا ای سر بی تن پدر
همرهت من را از این ویران ببر
داریوش جعفری
#حضرت_رقیه
#اربعین
ساقیا برخیز مستان میرسند
جمله پیمانه به دستان میرسند
مقصد و مقصودشان از می تویی
مرهم هر ضرب کعب نی تویی
از میان سنگها و خارها
جانب میخانه آن هشیارها
در هوای باده و جام آمدند
تشنه با اندوه ایام آمدند
تشنگان با صد هزاران آرزو
با مزار باده نوشان روبرو
هر یکی در گوشه ای با دلبری
زین سفر میگفت شرح دیگری
دخت حیدر گفت با دلدار خویش
از غم و درد دل خونبار خویش
دست بسته رفته ام باز آمدم
بزم مِی رفتم سرافراز آمدم
گفت ای دلدار زهرا مادرم
دست نامردان ندادم معجرم
گر چه رفتم دست بسته سوی شام
روز شامی را نمودم همچو شام
آب گشتم لیک آب آورده ام
ای گل عطشان گلاب آورده ام
هر چه باید گفته ام...دیگر مپرس شرمگینت هستم از دختر مپرس
در حمایت از تبار فاطمه
دخترت شد جان نثار فاطمه
گر چه آوایی به جز بابا نداشت
خواهرت او را خرابه جا گذاشت
قد کمان و خسته و جان بر لبم
دیده وا کن ای برادر زینبم
در کنارت اشک ریزم یا حسین
کن دعا از جا نخیزم یا حسین
داریوش جعفری
#امام_حسین
در سینه دم بدونِ هوایت وَبال ماست
رنگ خزان...بدون بهارت جمال ماست
اشک غم تو شد سبب عفو آدمی
این اشک روضه های تو اوج کمال ماست
هر لحظه هر کجا بخدا با توام حسین
نام تو رزق روز و شب و ماه و سال ماست
گلدسته گنبدت نه فقط یک حرم بود
درگاه جنت است و رهِ انتقال ماست
حبل المتین تویی و خدا وصلِ مهرِ توست
مهر تو راهِ قرب دل و اتصال ماست
گر بی تو یک نفس بزنیم ای ره نجات
آن دم دمِ هلاک و فنا و زوال ماست
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
یک نقطه از کتاب تو و شرح حال ماست
در انتهای مرز جنون خیمه بسته ایم
سر دادن و به نیزه شدن اعتدال ماست
بادا فدای تو پدر و مادرم...حسین
ذکر شهادتینِ زبانهای لال ماست
داریوش جعفری
#امام_زمان
در طالع من جز غم هجران اثری نیست
گویا شب این فاصله ها را سحری نیست
بیمار کسی هستم و این درد الهی ست
گفتند دوا بهر تو جز چشم تری نیست
سرکرده ی بیچاره ترین منتظرانم
بیچاره تر از من سر کویش نفری نیست
برخیز و ببین حضرت دلدار نهانی
خالی ز هوای تو به عالم که سری نیست
از بسکه چکاندیم از این دیده غمت را
از ما اثری مانده بجز مشت پری نیست
تا کی بنویسم ز تو با دیده ی خونبار
تا کی شنوم از گل رویت خبری نیست
گفتم که بدانی ز میِ عشق تو مستم
میخواره تر از من نفری،مست تری نیست
#داریوش_جعفری
telegram.me/Jafari_daruosh
#امام_رضا
اینروزها دارد زمین بوی خراسان
شد آسمان هم خادم کوی خراسان
هر کس گره دارد به کارش دست دارد
امروز و هر روز دگر سوی خراسان
خیل ملک جاروکش صحن و رواقِ
خورشید هشتم ماه دلجوی خراسان
اختر ببین با شوق آمد تا که شاید
خادم شود در برج و باروی خراسان
اعجاز کرد و شهره شد بر هر دو عالم
تصویر و یاد و نام آهوی خراسان
یکبار دیگر از امامم یاد کردم
بازم هوای صحن گوهرشاد کردم
تنها فقط تو پنجره فولاد داری
تنها فقط تو صحن گوهر شاد داری
سلطان تویی عالم غلامت حضرت شاه
تنها خودت ارگ رضا آباد داری
یک لشکر از حور و ملک خدمتگزارت
جای کمیته لشکر امداد داری
آقا تو اعجازی که کردی در کسی نیست
تنها تو ماوا در دل صیاد داری
گفتی سه جا آیم سراغت بهر یاری
من هم غریبم نیت امداد داری
جان جوادت نام من را هم صدا کن
پای مرا هم سوی سقا خانه وا کن
دست من و دامان تو خورشید هشتم
چشم من و احسان تو خورشید هشتم
بیمارم و سوز تبی در دل نشسته
درد من و درمان تو خورشید هشتم
هفت آسمانها را رصد کردم کسی نیست
همپایه ی عنوان تو خورشید هشتم
حاتم دخیل دامن تو مانده عمری
شاید شود مهمان تو خورشید هشتم
خیل ملائک هر یکیشان خیره مانده
بر عزت دربان تو خورشید هشتم
خدام کویت جملگی نیکو سرشتند
بی شک غلامانت همه اهل بهشتند
تو آسمانی منصب استی پر نخواهی
تو چشمه ی خورشیدی و اختر نخواهی
تو آرزوی هر صدف در عمق دریا
در ثمینی تو خودت گوهر نخواهی
داری عزیزی چون جوادت مظهر جود
با بوی زهراییِ او عنبر نخواهی
وقتی رقم زد هر چه حق بر آن رضایی
کرسی و دیهیم و خدم لشکر نخواهی
روی سیاه آورده ام بر درگه دوست
ای وای بر من گر مرا نوکر نخواهی
شاهد فقط جسم است تو جانی و جانان
سلطان علی موسی الرضا شاه خراسان
داریوش جعفری
#امام_حسین
#حضرت_رقیه
دانه ی مهرت به دل شد در نهان آمیخته
شعله ای هم از تو در پی شد به جان آمیخته
از حریمت قبله گاهی ساختم در قلب خویش
شور عشقت شد به جانم بی امان آمیخته
آتشی بر پا نمودی بین دو دریای آب
این شرر شد با دل اهل جهان آمیخته
تا نظر بر گنبدت کردم دلم از دست رفت
خون دل شد تازه با اشک روان آمیخته
تشنه لب در زیر تیغ و نیزه جان دادی حسین
حنجرت با شمر و رَٱسَت با سنان آمیخته
هر کجا شد روضه ای بر پا به یاد کربلا
روضه ات شد با مزاری بی نشان آمیخته
کربلا و کوفه و رنج اسارت درد و غم
یک به یک با سایه ی سروی کمان آمیخته
خیزران و لعل لبها ، طشت زر ، شام خراب
این معما شد به طفلی ناتوان آمیخته
#داریوش_جعفری
telegram.me/Jafari_daruosh
#حضرت_معصومه
دارد قلم هوای تو والا تبار را
خواهد بیان کند کمی از اعتبار را
باید بگوید از تو و یا ذوالفقار را
شاعر بساط کرده چنین نقش یار را
ترسیم کرده جای نگاهت بهار را
عطر تو میوزد به خزان و بهار قم
گلدسته گنبد و حرمت اعتبار قم
تنها نه من امام زمان بیقرار قم
علامه ها حقیر و تویی شاهکار قم
مستی بده ز یک نگهت میگسار را
ای آنکه از وجود تو قلبم جلا گرفت
از یمن مقدمت قم و ایران صفا گرفت
باید که از تو مشهد و هم کربلا گرفت
هر کس به هر روش مددی از شما گرفت
روشن کند ز برق نظر شام تار را
بانو دخیل دامن پاکت تمام شهر
ساییده سر به پای و به خاکت تمام شهر
شد سینه چاکِ سینه ی چاکت تمام شهر
اصلا خراب و مست و هلاکت تمام
شهر
لبریز کرده ساغر مهرت خمار را
اخت الرضا تویی و وفا اصل کارتان
تو بیقرارِ یار و جهان بیقرارتان
راهی شدی ز خانه ی خود سوی یارتان
آری کم از عقیله نبود اعتبارتان
تفسیر کرده ای به عمل غمگسار را
معصومه ای و دختر موسی بن جعفری
زینب شناس و زینب کبرای دیگری
آهو منم تو ضامن آهوی محشری
از نسل حیدری و رضا را تو خواهری
درمانده ام سیاهه کنم اعتباررا
تو آمدی که بهر رضا خواهری کنی
با نام فاطمه ز دلم دلبری کنی
اینجا حرم زدی که به ما سروری کنی
قم را دمشق محترم دیگری کنی
زهرا شدی مدینه کنی این دیار را
وقتی که هفته ای ز تو نامش کرامت است
وقتی برای ما قدمت عین رحمت است
وقتی که خادمت به جنان غرق عزت است
وقتی برای ما همه ایل تو نعمت است
باید فدایی ات کنم ایل و تبار را
(بانو اگر چه از وطن خود بریده ای
رنج فراق روی برادر کشیده ای
شکر خدا که پیش محبان رسیده ای
شکرِ خدا که راسِ به نیزه ندیده ای
از پای کودکان نکشیدی تو خار را)
خاکم اگر ندیده بلا از تو و رضاست
هر کس که رفته کرببلا از تو و رضاست
این لطف و مرحمت ز خدا از تو و رضاست
این اعتبار و عزت ما از تو و رضاست
شاهد گرفته از تو چنین برگ و بار را
داریوش جعفری
#حضرت_زهرا
ای مسیح جان حیدر فاطمه
یاس نیلی رنگ پرپر فاطمه
ای پرستوی غمینم خنده کن
دیده بگشا و مرا شرمنده کن
بر دلم با رفتنت آذر مزن
شعله بر جان و دل حیدر مزن
پشت حیدر گرم بر پیمان توست
قدرت حیدر گرو بر جان توست
مرد خیبر التماست می کند
اشک چشمش را لباست می کند
بر لباست گر به جز خوناب نیست
بین ما پیمان شکستن باب نیست
ای قرارم دست از حیدر مکش
مرغ عشق من ز بامم پر مکش
دیده واکن ای بقربان سرت
کن نظر بر حال زار دخترت
زخمی و لبریز دردی فاطمه
خانه را آشفته کردی فاطمه
ای قرار حیدر و جان حسین
بیقرارت هم حسن هم زینبین
بین بستر دست خود حرکت بده
خانه را با یک سخن برکت بده
قلب حیدر را ز غم بشکافتی
فاطمه جان یک کفن کم بافتی
آه حیدر اشک زینب را ببین
بی تو زهرا میشوم خانه نشین
فاطمه این وصل را هجران مکن
خانه را با رفتنت ویران مکن
@Jafari_daruosh
#مناجات
ای که بدون نام تو...درد دوا نمیشود
وی که بدون ذکر تو...زخم شفا نمیشود
حمد فقط سزای تو...سجده فقط به پای تو
جز تو کسی که لایقِ...حمد و ثنا نمیشود
زنده ی تا ابد تویی...هم احد و صمد تویی
لم یلد و وجود تو...جزءِ فنا نمیشود
ای همه میل جان و تن...ای نی و نای این بدن
نایِ نیِ وجود من...بی تو نوا نمیشود
مهر تو مایه ی گِلم...ذکرِ تو شور محفلم
با تو رفیقم و دلم...از تو جدا نمیشود
معدنِ درد و ماتمم...همدمِ غصه و غمم
حاجت قلب خسته ام...بی تو روا نمیشود
عشق تو آشنای دل...مهر تو شد دوای دل
حق تویی و که حقٌِ حق...هیچ ادا نمیشود
همدمِ جام بوده ام...مستْ مدام بوده ام
هیچ شراب دلکشی...یاد خدا نمیشود
#داریوش_جعفری
@daruosh_jafari
خانه ی فاطمه امروز تماشا دارد
تحفه ای از طرف عالم بالا دارد
سجده ی شکر علی دارد و این...جا دارد
پس از این خون خدا زینب کبرا دارد
کوثر جان نبی کوثر دیگر آورد
همسر شیر خدا فاطمه دختر آورد
رونق خانه ی زهراست سر و جان به فداش
اولین دختر مولاست سر و جان به فداش
کوثر دوم دنیاست سر و جان به فداش
شاهد غربت باباست سر و جان به فداش
اسوه ی صبر و وفا دختر زهرا آمد
مژده ای اهل ولا زینب کبرا آمد
این که ویرانه ی دلها ز غمش آباد است
این که مریم به کنیزیِ درش دلشاد است
این که آیینه ی زهرا و علی بنیاد است
این که در صبر و وفا بر همگان استاد است
این که زینِ اَب و هم قافله ی پنج تن است
شافع روز جزایِ من و امثال من است
مریم و هاجر و آسیه همه خاک درش
علی و فاطمه محو رخِ همچون قمرش
کفو زهرا بود و هاشمیان گرد سرش
او علمدار حسین است و حسین در نظرش
از ولادت همه دم پشتِ برادر بوده
ذوالفقار سخنش حیدرِ دیگر بوده
صدف آل کسا حضرت زینب آمد
دختر شیر خدا حضرت زینب آمد
گهر آل عبا حضرت زینب آمد
قاصد کرببلا حضرت زینب آمد
از سفر آمده و داغ برادر دارد
با خود هفتاد و دو تا نامه ی بی سر دارد
تو پرستاری و عالم همه بیمار تو شد
ما گرفتار تو ارباب گرفتار تو شد
یوسف فاطمه راهی سرِ بازار تو شد
نام دین مانده اگر مانده از ایثار تو شد
ما مسلمان شده ی همت و ایثار توایم
از ازل تا به ابد جمله بدهکار توایم
خاطرت جمع کنار حرمت ما هستیم
جان نثار تو و ذریه ی زهرا هستیم
این عجب نیست...که ما شیعه ی مولا هستیم
دست داعش نرسد بر حرمت تا هستیم
نه فقط بهر بقایِ حرمت سربازیم
وسط خاک بقیع پنج حرم میسازیم
#داریوش_جعفری
@Jafari_daruosh
#حضرت_زینب