خبر آمد ، خبر آورده ز ایوان بهشت
ملک نغمه گر و بلبل خوشخوان بهشت
مژده ای دل که ز الطاف خداوند کریم
پا نهاده است به بیت علوی جان بهشت
سفره اش پهن به اندازهء عرش است و زمین
کسوتش شاه کریم است و سلیمان بهشت
هر گدایی که گرفته است یکی لقمه از او
نبرد منت شیر و عسل و نان بهشت
ما نمک خوردهء خوان کرم بی حرمیم
تا که این هست نباشیم پی خوان بهشت
ای که از حسن فراتر تویی و از لب تو
میچکد شهد و می و شکّر و باران بهشت
سید اهل جنانی و کریم ابن کریم
سرور اهل زمین هستی و سلطان بهشت
تربت خاکی تو غایت آمال من است
بی تو هرگز ننهم پای به زندان بهشت
یا بقیعی که همه خلق به قربان بقیع
یا بهشتی که همه خلق به قربان بهشت
ما حسینی شده از سفرهء احسان توایم
ما گدایان تو و شاه شهیدان بهشت
۱۶/۱/۱۴۰۱