عبدِ عاصی شد ، ولیکن بیوفا هرگز نبود
روی خاک افتاد ، نومید از خدا هرگز نبود
ساده مثل آن شبانی که برایت شعر خواند
لیک شعرش خالی از نام شما هرگز نبود
ای همه میل و امیدم جرم عصیانم ببخش
دل زمانی خالی از شوق رجاء هرگز نبود
دستهای خالی ام جز سوی تو جایی نرفت
بر لبم جاری به غیر از ربنا هرگز نبود
بس که خوب و مهربانی باز راهم داده ای
خواهشم از درگه تو بی عطا هرگز نبود
از نگاه لطف تو در خلق ارزش یافتم
*ورنه خاک ره ، بهنرخ کیمیا هرگز نبود*
عفو و بخشش بر گناه و هر عطایت جای خود
خواهش سائل به غیر از کربلا هرگز نبود
#داریوش_جعفری
*طالب آملی*
۱۰/۱/۱۴۰۲