نانوشته ها:
هر چند که تشنه است آبش ندهید
فریاد اگر که زد جوابش ندهید
باشد بزنید ، لیک بابایش را
با خنده خود دگر عذابش ندهید
با تیر به گفتگو شدن یعنی چه
ششماهه و مست او شدن یعنی چه
با حنجر خشک پیش پیکان سه پر
یکپارچه تن گلو شدن یعنی چه
۱۱/۱۱/۱۴۰۱
شب ولادت
ای ساقی ِ کل سینه ی ما را چه به صافی
ما را چه به بیت و غزل و بزم قوافی
تنها سخن از دل به تو گفتیم که شاید
دل را بخری گر چه به یک کهنه کلافی
۱۲/۱۱/۱۴۰۱
به نیزه رفتنت کرده کبابم
نگاهی کن به این حال خرابم
علی جانم نگاهم کن ولیکن
مده با خنده ات از نی عذابم
۱۲/۱۱/۱۴۰۱
این تیر که بر گریهء تو داد جواب
ناگاه رسید و زد ز پلکت رگ خواب
بستند تو را به نیزه و هر کس دید
با اشک به ناله گفت ای وای رباب