چون که آمد بر مزار جان خویش
کرد درمان درد بی درمان خویش
او که هست خود در این پیمان گذاشت
هر قدم در پای پیمان جان گذاشت
گر چه در راه حسین اعجاز کرد
شرم خود را اینچنین ابراز کرد
که ای گرامی یادگار مادرم
گر چه با تو در رهت همسنگرم
گر چه از ایام بی تو خسته ام
ناتوان بر خاک تو بنشسته ام
نیمه جان و ناتوان و قدکمان
گر چه فتح شام کردم بی امان
کودکان را گر چه گردیدم سپر
زنده ماندم گر چه در این رهگذر
گر چه تفسیر صدای حق شدم
نطق کردم حیدر مطلق شدم
شرم دارم از رخت ای بی کفن
دخترت راهی نشد همراه من
چشم او را ضربه سیلی گرفت
لاله ات رنگ شب نیلی گرفت
او که از لحنش دلت آباد بود
لکنتش انگار مادرزاد بود
خار از پایش کشیدم بارها
آبله بر پاش دیدم بارها
دختری که جلوهء آیینه داشت
ناله بسیار از خراش سینه داشت
آن گلی که پای تا سر یاس بود
صورتش چون برگ گل حساس بود
دست بر دیوار دنبال تو بود
گریه های هر شبش مال تو بود
ناگهان با طشت زر شد روبرو
گشت سرگرم سرت با گفتگو
که ای پدر از این جدایی خسته ام
باز کن با دست ، چشم بسته ام_
_تا ببینم روی تو ای نی نشین
تا بگیرم بوسه ای از آن جبین
تا بگیرم خاک از پیشانی ات
بوسه گیرم از لب قرآنی ات
ورنه من را زین خرابه وارهان
تا به آغوش علی اکبر رسان
چون نیامد پاسخ از لعل لبت
پیش چشم اشکبار زینبت
با دو بوسه ز آن دو لعل چاک چاک
کرد معنا واژهء روحی فداک
با همان بوسه ز جانش تاب رفت
رفت در آغوش خاک و خواب رفت
زین سبب ای گوهر تابنده ام
تا ابد از روی تو شرمنده ام
"تا ابد مجروح زخم کاری ام
وای من از این امانت داری ام"
داریوش جعفری
۲۷/۶/۱۴۰۱