کاش در صبح دهم نبض زمان می ایستاد
یا ز حرکت پیش از اینها کاروان می ایستاد
آب وقتی سهم دریا نیست باران هیچ ، کاش
از سرِ سرچشمه ها آب روان می ایستاد
مشکل این قوم اگر تنها علی بود ، اکبرش
در عبا ، پهلو شکسته ، همچنان می ایستاد
حرمله دلسنگ بود ای کاش یا تیر سه پر
یا زمان واپسین قلب کمان می ایستاد
کاش آن وقتی که زهرا بر سر گودال بود
تیغ دست شمر یا دست سنان می ایستاد
رفت خولی دست پر از پیش زینب ، لااقل
کاش از شرم نگاهش ساربان می ایستاد
بارها افتاد پیش چشم مادر بر زمین
راس اصغر کاش یک آن بر سنان می ایستاد
کس نمیدید از لبانش خون تازه میچکد
گر به پاس اشک زینب خیزران می ایستاد
پر ز تاول بود پایش ور نه آن ویران نشین
پیش پای سر به آن قد کمان می ایستاد
داریوش جعفری
۱۹/۱۱/۱۴۰۰