جان جهان و جان زینب ام کلثوم
پرورده دامان زینب ام کلثوم
عطر وجودش شمه ای از یاس چون داشت
شد روح و هم ریحان زینب ام کلثوم
درس وفا آموخت چون از خواهر خود
مانده است بر پیمان زینب ام کلثوم
منزل به منزل از مدینه تا به کوفه
میشد بلا گردان زینب ام کلثوم
هر جا که حرف از تیغ بود و زخم و آتش
میشد فقط گریان زینب ام کلثوم
از کربلا تا کوفه در هر لحظه میشد
با جان بلاگردان زینب ام کلثوم
با لحن حیدر بر فراز ناقه میخواند
از رتبه پنهان زینب ام کلثوم
گویا نبوده شام ، چشمانش ندیده
خونین دل و چشمان زینب ام کلثوم
داریوش جعفری