هاله ای از ماه را بر روی دوشم میبرم
آتشی افتاده از این , بر تمام پیکرم
قامتم خم شد به زیر بار سنگین فراق
بار سنگین خزان یاس نیلی منظرم
التماسش کردم ای روح و روان بی من مرو
رفت خاک غم نشاند از پای تا فرق سرم
دست من در بند بود و طاقت دیدن نداشت
چشم بست و بست زین ماتم به بندی دیگرم
آه از آن وقتی که پشت در به اشک و آه گفت
با همین بازو مدافع بر حریم حیدرم
تکیه گاهم بود روز خیبر و روز حنین
تکیه گاهم رفت در خاک و کنون بی لشگرم
چرخ سنگین دل چنان دستم نهاده زیر سنگ
سنگ هم دارم دریغ از قبر زهرا همسرم
#داریوش_جعفری
telegram.me/jafari_daruosh