آموختی بر خلق نوکر پروری را
آموختیم از تو ولایت محوری را
نامادری بودی و با لفظ کنیزی
تغییر دادی راه و رسم مادری را
با مقدمت بخشیده ای جانی دوباره
برگ و برِ نخل رفیع حیدری را
ماه آفریدی در میان آل هاشم
ماهی که بنیان کرد زیبا منظری را
مجنون مرید مکتب طفل تو باشد
لیلا ز تو آموخت درس دلبری را
بانو بکش دست نوازش بر سر ما
آن دستها آن شافعان محشری را
در بین نخلستان گلت بی دست افتاد
آن گل که درسش داده بودی بی سری را
جز عذرخواهی از علی تا آخرین دم
بر لب نیاوردی کلام دیگری را
ای روضه خوان چهار غربت در مدینه
داریم از آه تو چشمان تری را
دا یوش جعفری