تویی که از نفست لفظ یار شیرین است
نگار گر که تو باشی نگار ، شیرین است
قرار بوده از اول به هدیه جان بدهیم
زمان بگو و مکان که این قرار شیرین است
اگر بناست بمیرم برایتان ای عشق
تمام عمر شود انتظار شیرین است
قدم زدی به دیاری که شوره میبارید
ز یمن مقدمتان شوره زار شیرین است
غم از سرم به سر آمد شدم مدینهء غم
اگر شوی به غمم غمگسار شیرین است
اگر به دار جنونم کشند از غمتان
به خطً خون بنویسم که دار شیرین است
غبار راه تو بانو ز شهر ساوه گذشت
در آن دیار پس از آن انار شیرین است
خدا کند که ببینیم رقص تیغ دو دم
که رقص خصم کشِ ذوالفقار شیرین است