اَلا که از لب تو درِّ ناب میریزد
عبادتی و ز نامت ثواب میریزد
تو آفتابی و در پیشگاه مقدم تو
حریم کعبه به پایت خراب میریزد
به شوق نام بلندت موذن از بالا
به پای ماذنه از دیده آب میریزد
تمام برکت هستی ز یک اشارهء توست
تویی که جان ز دمت بر تراب میریزد
چگونه مدح تو گویم که از تو شخص خدا
به پرده شان تو را در کتاب میریزد
نگاه مرحمتی کن که گر نگاه کنی
خدا به پای دلم بی حساب میریزد
شبی نگاه رساندم به خوشه های ضریح
از آن به بعد ز چشمم شراب میریزد
میان دفتر شعرم نوشتم ات هر جا
از آن ورق به زمین آفتاب میریزد