اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

داریوش جعفری

به سرم زد هوسِ چهرهء دلدار امشب

مست دیدم که تویی دست  به دیوار امشب


دست در دستِ رقیبم ز گذر میرفتی

سخنی ساده نگفتی به منِ زار امشب


گر چه گرمایِ دمت مایهء آرامم بود

شدم از سردیِ تو ناخوش و بیمار امشب


ادّعایت به وفا تا به ثریا میرفت

چیست این دست که داری به دگر یار؟امشب


فخر کردم به تو در مجلس بیگانه و دوست

شده ام مضحکهء صحبت اغیار امشب


گفته بودی گلم و رایحه ام شورانگیز

شده ای باد خزان و شده ام خار امشب؟


سرِ یاری چو نداری ز رهِ لطف بیا

دست من گیر و ببر تا به سرِ دار امشب

داریوش جعفری 

6/7/94

14/10

داریوش جعفری

بر تو و این چشم سرگردان سزد نفرین عشق

بر تو و این قلب بی سامان دو صد نفرین عشق

با سراب چشمهایت تا کجاها رفته ام

بر تو و این بیوفایی تا ابد نفرین عشق

داریوش جعفری

داریوش جعفری

چشم من بارانی و خورشید هم در آسمان

زین میان رنگین کمان چهرهء دلبر کم است

داریوش جعفری 

داریوش جعفری

دل برد و دلم خون شد و دلدار ندیدم

روزم شده چون شام از این یار نهانی

داریوش جعفری 

داریوش جعفری

گفتند می و مستی و میخانه حرام است

تکلیف منِ مست ز اوصاف شما چیست؟

داریوش جعفری 

داریوش جعفری

تا کی بنویسم ز تو با دیدهء خونبار 

تا کی شب و روزم همه در حسرت دیدار

بس کن دگر این جور و جفا تاب ندارم

یا جان بستان یا که دگر بیش میازار

داریوش جعفری 

داریوش جعفری

 با سراب چشمهایت تا کجاها رفته ام
بر من و این عاشقی ها تا ابد نفرین عشق

داریوش جعفری

دوباره میگذرم از مسیر تنهایی

که روزگار من این است بی تو... تا به ابد

داریوش جعفری

تا اینکه جمال دلنشینش دیدم

یک بوسه ز رخسارهء ماهش چیدم 

اوگفت از این دیار باید بروید

دیوانه شدم به گریه میخندیدم


داریوش جعفری

گفتی ز چیست ناله ات ای شاعر جوان

دلخونم از نبود تو ای جان جان جان

داریوش جعفری

ترانه های دلم در  فراق غمگینند
بیا به جام وصالی دوباره شادم کن

داریوش جعفری

دلگیرم از تمام نفسهای بیخودی 

دلگیرم از تمامیِ این جمعه های هجر 

داریوش جعفری

دلگیرم از تمام نفسهای بیخودی 

دلگیرم از تمامیِ این جمعه های هجر 

داریوش جعفری

من که از طایفهء ابرم و چون بارانم

با نوایی نمکین نام تو را میخوانم



نغمهء شرشر نابم همه باریدن توست

ورنه خشکیده کویری به رهِ طوفانم 


نوبهارم ز وجودت تو خودت میدانی

بی تو برگی به خزان رفته ام و میدانم


میل من گر نکنی بی تو خزان میمیرم

بی هوایت همه شب واله ام و حیرانم


سالها چشم به راه تو نشستم برگرد

جلوه کن من نه چنین مستحق هجرانم


در تف هجر تو از صبح ازل میسوزم

بی میِ وصلِ تو تا  شام ابد سوزانم


درگذار از چه مسیری؟ که نشینم به رهت

گر اشارت کنی ام خاک رهت میمانم


با که هستی به کجایی چه نشانیست ترا

بی خبر از توام و بادم و سرگردانم


پرده از رخ فکن ای یار که عمریست چو ابر

همه بغضم همه دردم همه دم گریانم

داریوش جعفری 

3/7/94

تک بیت


گر چه خدا ندانمت ، 


            ای بت سرو قامتم


    

لیک به وقت دیدنت


           زود به سجده میروم....




داریوش جعفری

داریوش جعفری



فردا به رسم حاجیان ای کاش میشد...!؟



با تیغ ابرویت بریزی خون من را



بداهه



داریوش جعفری