اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

مادرم چون شد کنیز حضرت زهرا بس است

چون علی شد سایه ی روی سر بابا بس است


من که از آغاز بودم جیره خوار اهل بیت

لقمه نانی میرسد زین سفره پس ما را بس است


هر یکی از خاندانم دست بر دامان شدند

بر یکی از خاندان عترت طاها بس است


از برای سیر کردن تا به بالا تا به عرش

دل اگر اینجا شود شوریده و شیدا بس است


هر که در دنیا بماند پای کار مرتضی

پای کارش مرتضی آید به وانفسا بس است


کُلُهُم نور اند واحد خاندان بوتراب

یک نظر از هر یکی بر کار دو دنیا بس است


ما گدای خانه زاد خاندان حیدریم

ما گدایان را به روز حشر یک مولا بس است


آرزویی در دلم دارم ، اگر که جان دهم

با لب تشنه به یاد حضرت سقا بس است

#داریوش_جعفری

۲۸/۱/۱۴۰۱

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.