اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی


وقتی سرش شکست

در محضرِ خدا  دلِ پیغمبرش شکست


فُزتُ و بِرَبِّ گفت

محرابْ غرقِ خونِ سرشْ...منبرش شکست


وقتی خبر رسید

دیدند کوفیان که قد دخترش شکست


در نیمه های شب

تشییع شد علی و دل همسرش شکست


آه از جگر کشید

قلب حسن به یاد غم مادرش  شکست


شیب الخضیب شد

پشت حسینِ تشنه ی بی یاورش شکست


اینجا سرِ علی

در کربلا قدِ علیِ اکبرش شکست


مشکی دریده شد 

بغض گلوی تشنه ی آب آورش شکست 


آمد سه شعبه و

حنجر درید و مهد علی اصغرش شکست


در بین طشت بود

دندان شه شکست و دل خواهرش شکست


ویرانه بود و غم 

پروانه شعله شد همه ی پیکرش شکست


زینب شکسته شد

انگار از حسین همه ی لشکرش شکست


شاهد فغان کشید

ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای

وز کین چها در این ستم آباد کرده ای


#داریوش_جعفری 


@Jafari_daruosh

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.