اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

هنوز از یاد یاران یادگاری چشم تر دارم

هنوز از روزگاران زخم کاری بر جگر دارم


هنوز از پنجه ی گرگان آدم وار مجروحم.

میان چاه، مهجورم از آنان هم خبر دارم.


گذشت از روز هجرانم خدا داند که دلتنگم

اگر چه در دل تنگم از ایشان بد اثر دارم


فراق یار دشوار است،تخت و تاج،درمان نیست

منم کز شام بی مهتاب روزی تیره تر دارم


شباهنگام در تنهایی و راز و نیاز خود.

روان از دیده آب و،چشم بر قوس قمر دارم.


گریزان شد خیال خواب از چشمان خونبارم

وَ چشمانی هراسان خیره بر راه سحر دارم


ز هر سو زخم میکارند بر نازک تنم اینجا

ومن این تاول خونین ، گرامی چون گهر دارم.


به پاس آشنایی ها چو سربازی خبردارم!

نمیدانم کنند ایشان ز حال خود خبردارم؟


به خود میبالم از این عاشقی این حُسن روزافزون 

نمیدانستم این را که اینقَدَر در خود هنر دارم


#داریوش_جعفری


#daruosh_jafari

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.