اشک قلم...داریوش جعفری:
دخترت هستم و ویران شده کاشانه ی من
سرِ خونین تو شد زینت ویرانه ی من
سوختم شمع وجودم شده جاری به زمین
عمه هم سوخته و هم شده پروانه ی من
قدمت بر سر چشمم سر و جانم به فدات
که زدی با سرِ خود سر به من و خانه ی من
کاش بودی که ببینی به ره حفظ حجاب
زجر خود نعره زد از همت مردانه ی من
نیست در دست توان شانه زنم موی ترا
سرِ خود گیر و ببر سر به سرِ شانه ی من
گر بدانی به چه شکل آمده ام پشت سرت
همنوا ناله زنی با غم طفلانه ی من
پر ز دندانه شده جسمم و دندانم نیست
سنگ و خاک است پدر تخت ملوکانه ی من
آنچنان ضجه زدم تا به لبت چوب نشست
دل سنگ آب شد از آه غریبانه ی من
مادرت آمده گوید که بیا دخترکم
مرهم درد تو باشد به شفاخانه ی من
من
#داریوش_جعفری
#حضرت_رقیه
telegram.me/Jafari_daruosh