#اربعین
ساقیا برخیز مستان میرسند
جمله پیمانه به دستان میرسند
مقصد و مقصودشان از می تویی
مرهم هر ضرب کعب نی تویی
از میان سنگها و خارها
جانب میخانه آن هشیارها
در هوای باده و جام آمدند
تشنه با اندوه ایام آمدند
تشنگان با صد هزاران آرزو
با مزار باده نوشان روبرو
هر یکی در گوشه ای با دلبری
زین سفر میگفت شرح دیگری
دخت حیدر گفت با دلدار خویش
از غم و درد دل خونبار خویش
دست بسته رفته ام باز آمدم
بزم مِی رفتم سرافراز آمدم
گفت ای دلدار زهرا مادرم
دست نامردان ندادم معجرم
گر چه رفتم دست بسته سوی شام
روز شامی را نمودم همچو شام
آب گشتم لیک آب آورده ام
ای گل عطشان گلاب آورده ام
هر چه باید گفته ام...دیگر مپرس شرمگینت هستم از دختر مپرس
در حمایت از تبار فاطمه
دخترت شد جان نثار فاطمه
گر چه آوایی به جز بابا نداشت
خواهرت او را خرابه جا گذاشت
قد کمان و خسته و جان بر لبم
دیده وا کن ای برادر زینبم
در کنارت اشک ریزم یا حسین
کن دعا از جا نخیزم یا حسین
داریوش جعفری