اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

ای بمیرد این جوانی این جوانی نیست که

آتش است این عمر آری زندگانی نیست که


دست گردون بستر ماتم برایم گستراند

بستر غم جایگاه شادمانی نیست که


متن عالم نیست غیر از عاشقی و مهر لیک

آنکه ما دیدیم جز نامهربانی نیست که 


ماجرای تلخ و شیرین ماجرایی روشن است

این دو روز عمر جای بد گمانی نیست که


چتر دارم بر سرم باران سختی ها ببار

بارش سنگ بلاها آسمانی نیست که


من خدا دارم حمایت میشوم بی چون و چند

او بصیر است این جفاها ناگهانی نیست که


هر چه میخواهی به کار من جفا کن روزگار

صبر خواهم کرد جورت جاودانی نیست که


#داریوش_جعفری 


telegram.me/daruosh_jafari

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.