آنقَدَر خسته ز احوال دل غم زده ام
که اگر تیر بر این سینه زنم کم زده ام
سینه بر سینه ی یار و به دلم درد فراق
شکل این حادثه را یک تنه بر هم زده ام
نو بهار است ولی رنگ خزان بسته تنم
منم و گونهء زرد و رخ شبنم زده ام
در کنار غم خویشم به کَسَم کاری نیست
ولی انگار ز غم شعله به عالم زده ام
تیشه از جنس جگر ساختم و با غم خویش
به سر ریشه ی دل نم نم و نم نم زده ام
نیست آرام دلم لرزد و ریزد انگار
خیمه روی گسل زلزله ی بم زده ام
مثل دریا زده ای هستم و از روی زمین
چون روم خوب شوم ، مدتی آدم زده ام
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari