اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

در دل از زلف سیاهش گله چندان دارم

که به چشم اشک،چنان ریگ بیابان دارم


دل دریایی او منزل مه رویان است

من از این حال به دل خار مغیلان دارم


گفت از زلف سیاهش گله دارم که مپرس

من هم از عمق جگر شکوه از ایشان دارم


یاد رنگ سر زلفش همه شب تا به سحر 

خون دل میخورم و گریهء پنهان دارم


یوسف چاه نشینم که بر این جسم نحیف

زخم از گرگ نمک خوردهء کنعان دارم


دیرگاهیست که از لطف همین زلف سیاه

بی خطا حال خوشی گوشهء زندان دارم


#داریوش_جعفری 


telegram.me/daruosh_jafari

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.