عشق رنج بیکرانی دارد و دارم گواه
اشک یعقوب و مقام یوسف و اعماق چاه
سوخت رنگین پیکرِ پروانه در سودای شمع
بس که گشت از شوق...گِردِ شعله و دود سیاه
خانهء مجنون به جا بود و بیابانگرد شد
عشق بُردَش اینچنین از خویش بی جرم و گناه
بهر قتل عاشق بیچاره خنجر چاره نیست
غمزهء معشوق عاشق کش تر است از صد سپاه
اینهمه شاهد رسید از حجرهء بازار عشق
تا بخوانی حکمی از این جرم و از این دادگاه
عشق خونریز است و سرکش مهر میکارَد ولی
از میان دشت خون جز لاله کِی رویَد گیاه
"خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم"
کاینچنین نقش آفرید از ما به برق یک نگاه
من ندارم شکوه ای از یار چون در کار عشق
قسمتِ کس نیست جز هجران و رنج و اشک و آه
#داریوش_جعفری
telegram.me/daruosh_jafari