اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

آن که بخشید به تو حسن و دل آرایی را

هدیه کرده است به ما نعمت شیدایی را


همه سرمایهء من بُرد و به دل مهر تو داد

به کجا جای  دهم این  همه  دارایی  را


با تو الحق شده ام حضرت قارون زمان

تا که سودا کنم این گنبد  مینایی  را


به ملامت همه دارند نظر بر من و من

میخرم بر دل و جان لذت رسوایی را


رخصت از شمع گرفتم که بسوزم،فرمود

صبر کن...کرده طلب از تو شکیبایی را


جای عالم وسط شعلهء دل میسوزم

خوشم این حالت سوز و غم تنهایی را


سرو پیش قدِ تو سر به سرِ خاک کشید

سرو هم جز تو ندید این همه رعنایی را


میکُشی زنده کنی دل ببری جان بدهی

ز  که  آموخته ای  معجز  عیسایی  را


گر که از روی چو ماه تو بگیرند حجاب

جلوه ات سر بدهد محشر کبرایی را


رخ بپوشان ز همه خلق جهان، نیست به کس

تاب دیدار چنین شوکت  و  زیبایی  را


#داریوش_جعفری 


telegram.me/daruosh_jafari

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.