اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

بس که یک عمر شدم مایه آزار خودم

شده ام زار و نزار از دل بیمار خودم



من بلای دل و هم غرق بلای دل خویش

من گرفتار دل و اوست گرفتار خودم



چند سالیست که خفته است تن نازک من

بی هوا زیر گل و هجمه ی آوار خودم



همدلی نیست کسی نیست که در خلوت خویش

رو به آیینه شدم لیلی رخسار خودم



همه پیمانه و پیمان شکنانند به شهر

که اینچنین تکیه زدم بر پی دیوار خودم



خنکایی نبرد در دل و جان وسعت بحر 

زانکه من سوختم از شعله ی کردار خودم



تب طوفانی سردی که به جان شعله زده ست

میرسد از شرر فکرت و گفتار خودم



هر که را مینگرم بی دل و دین مانده که من 

شده ام دلبر و دلداده و دلدار خودم



گفت شاهد که ببر لذت یک عیش مدام

می روم تا ببرم لذت دیدار خودم


#داریوش_جعفری


telegram.me/daruosh_jafari

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.