اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

صدای عطسه گلهای سرما خورده می آید

نوای هق هق یک بلبل آزرده می آید


بهاران رفته از خاک زمین و خوب میدانم

که فصل زردیِ گل با رخ  پژمرده می آید


پر از جغد است این آبادیِ غمگین نا آباد

پرستو هم به این ویران سرا افسرده می آید


قفس فریاد سرداده که بشکن ، بشکن این من را

که از نایم نوای مرغ مادر مرده می آید


تمام دستها زخم است و دلها ریش و بی مرهم

پیاپی بار سنگین بلا بر گُرده می آید


سوالی در درونم‌ ریشه کرده گنگ و بی پاسخ

که آیا آنچه آسایش ز جانها برده ، می آید؟


نمیدانم چه خواهد شد خداوندا تو آگاهی

که فردا هم بلا ، یا قطره نشمرده می آید


#داریوش_جعفری 


telegram.me/daruosh_jafari

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.