اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

کو آن دلی که در تف دوران کباب نیست

حالی کجاست تا که بگوید خراب نیست


عمری پیاله های تهی را به هم زدیم

غیر از سبوی چشم ، کسی را شراب نیست


گفتا بخواب تا که غمت کم شود ز دل

گفتم چنین مگو که مرا تاب خواب نیست


هر دم شراره ای دگر از چرخ میخوریم

باغ و بهار و گل همه غیر از سراب نیست



ما را که روحمان همه در شعله ها گداخت

باکی زِ دوزخ و زِ شرار و عذاب نیست

 

آغازمان خطا و سرانجام ما گناه

گویا در این میانه صراطی صواب نیست


از عهدِ مهد پا به زمان خزان زدیم

عنوان هیچ دورهء ما را شباب نیست


ای آفتاب صبح سلامت سری برآر

روزی که در فراق تو باشد حساب نیست



#داریوش_جعفری 


telegram.me/daruosh_jafari

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.