نشستم با خدا در کنج خلوت گفت نام است این
گرفتم راه وصل خوب رویان گفت دام است این
میان شکر میگفتم خدا ، احوال ما دیدی؟
نشانِ توبه ام فرمود که ای نادان قیام است این
نشستم شکوه سر دادم نگاهم بود بر هر سو
نگاهم کرد با طعنه که نوعی از سلام است این؟
به هر راهی که رفتم نقد شیخی بود همراهم
شدم حیران میان خیر و شر آیا کدام است این
رهِ خود را گرفتم خط زدم بر هر چه غیر از او
من و او مانده ایم و حالمان ، عیش تمام است این
نه در قیدم نه در بندم ز کار خویش خرسندم
شدم سرگرم کار خویشتن چون التیام است این
خدا میخواست با سختی مرا مجذوب خود سازد
من از کج باوری گفتم که دست انتقام است این
بلا و امن و آسایش نشانم داد و با دل گفت
تو صابر باش و شاکر خوب من ختم کلام است این
#داریوش_جعفری