اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

داریوش جعفری

سوره ی دردم مرا امدادها بی فایده ست

تیره چشمم سبزیِ شمشادها بی فایده ست


رنج ها دارم از این بد گردشی ها،خسته ام

شهرمان قاضی ندارد دادها بی فایده ست


بسکه خوردم سیلی از دست زمخت روزگار

سخت گشتم ای فلک،بیدادها بی فایده ست 


مستمری در خزانم بی بهارم سرد و زرد

ای بهار آرزو این بادها بی فایده ست


من که شیرین نیستم بیخود مگو اسرار عشق

قصه ی مجنونیِ فرهادها بی فایده ست 


بد اسیر بخت خاموشم برو اقبال خوش

دام تزویر تو و صیادها بی فایده ست


"سینه میگوید که من تنگ آمدم،  فریاد کن"

در چنین احوال بد فریادها بی فایده است


#داریوش_جعفری


telegram.me/daruosh_jafari

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.