اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

داریوش جعفری

ای دل که جز غم او...کاری دگر نداری 

او را غمی ست دیگر...گویا خبر نداری


تکرار کار باطل...چیزی به جز جنون نیست

او نیست با تو و تو...ز آن دست بر نداری


تا صبح روز محشر...بیدار گر که باشی

آه ای قلندر شب...با او سحر نداری


اینجا به جز خزان نیست..اینجا گلی نروید

این خاک شوره زار است...اینجا ثمر نداری


روزت چو شام تار و...شامت به آه و زاری

حاصل بجز فغان نیست...جز چشم تر نداری


کاهی که نم کشیده...از باد بی نصیب است

گویا تو هم چنینی...جز این هنر نداری


برخیز و بذر مهرت...جای دگر بیفشان 

کز عمر رفته کاری...زین خوبتر نداری


#داریوش_جعفری


telegram.me/daruosh_jafari

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.