اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

داریوش جعفری

شب از رویای رنگینت اگر خوابم...نمیدانم 

و  اگر بیدارم و حیران وَ بیتابم...نمیدانم 


کنار بستر یادت اگر هشیار یا مستم

اگر سیراب یا لب تشنهء آبم...نمیدانم


میان مزرع قلبم نهادی بذر مهرت را

دل خود را رعیت یا که اربابم...نمیدانم

  

برای دل سپردن بیش از این...آهسته باید رفت؟

و اگر باید به سر سوی تو بشتابم...نمیدانم

 

به دریای غمت افتاده ام بی دست و پا اما  

چنان ریگ روان یا گوهری نابم...نمیدانم

 

زبان بگشا بگو با من چه میخوانی مرا در دل

سیاهی های شب، یا نور مهتابم...نمیدانم

 

اگر باران  اگر سیلاب... گر بتخانه یا محراب 

ترا چون دشمن جان یا ز اصحابم...نمیدانم

 

چه باور در سرت داری نه میخواهم  نه میدانم

ولی دانم غمینم یا که شادابم...نمیدانم

داریوش جعفری 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.