هیچکس از حال ما شوریدگان آگاه نیست
صد هزاران یار داریم و یکی دلخواه نیست
خیل مشتاقان یوسف جملگی در انتظار
چشمها در راه اما یوسفی در راه نیست
رنگ شب را تیره کرده صورت ابر سیاه
هر چه میبینم نشانی از فروغ ماه نیست
کوچه ناهموار و ره نا امن و شب تاریک لیک
در نظاره جمله یاران و یکی همراه نیست
بر سر دروازهء دل حک شده با خط خون
این سرای حضرت عشق است...جولانگاه نیست
معدن عشق است اینجا...پاکتر از این کجاست؟
این مسیر عشقبازی باشد این کجراه نیست
صد هزاران پیچ و خم باشد در این روشن مسیر
رهروانش بیشمار است و یکی گمراه نیست
زخم و درد و شعر و شور عشق میبارد به جان
اینهمه درد نهان دارد ولی بیراه نیست
صد سخن گفتم چنین تا اینکه پیر عشق گفت
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست
گفتمش صد طعنه بشنیدم از این زاهد که گفت
در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست
18/9/94