از نگاه مهربانت مهرها آمد پدید
وز جمال همچو ماهت ماه ها آمد پدید
ناله ای کردی ز جان ادرک اخا گفتی سپس
نی نوایی زد ز داغت نینوا آمد پدید
تا عمود کین ز بالا بر سر پاکت نشست
ماهِ منشق از همان فرق دو تا آمد پدید
دست دادی چشم دادی جسم دادی بهر یار
از وفای اینچنین درس وفا آمد پدید
خون پاکت تا که جاری شد میان نخلها
در کنار علقمه بحر منا آمد پدید
بر سرت آمد حسین فاطمه با قدِّ خم
گفت دیگر روضهء راس جدا آمد پدید
بعد تو شد پاره پاره پیکر پاک حسین
یک به یک سرها جدا شد نیزه ها آمد پدید
آتشی برپا شد و شد خیمه تاراج خسان
با اسارت کربلا در کربلا آمد پدید
داریوش جعفری