دیدهام بسیار مه رو کس چو او زیبا نبود
طرح چشمی همچو طرح چشم او شهلا نبود
می خرامید همچو آهو پیش چشمان رقیب
با که گویم که اینچنین رسمی در این صحرا نبود
بیشماری عاشق و دیوانه در این کار داشت
همچو من حتی یکی آشفته و شیدا نبود
آنچنان دور از من دلدادهء دیوانه گشت
گوییا اصلا کسی چون او در این دنیا نبود
قصه ها خواندم رهِ رویا گرفتم بیخودی
آخر آن طنّازِ فرّارم که در رویا نبود
بارها گفتم بمان پیش من و تنها مرو
ساده بودم آن پری یارِ منِ تنها نبود
بعد عمری سر زدم کنج دلم یادِ غمش
شور عشقی در دلم ای کاش بود اما نبود
بس که کردم گریه در ایام هجران و فراق
همچو یعقوب نبی چشمم دگر بینا نبود
حافظم گفتا که باز آید به کنعان یوسفت
آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود
داریوش جعفری