ای قرارم بیقرارم
شوق دیدار تو دارم
بی حضورت ای بهارم
صد گره دارم به کارم
خانهء دل را چراغان کن
خود از فیض حضورت
چشم را روشن کن از طرحِ
دو چشم غرقِ نورت
گرم کن جان مرا از
آفتاب پشت ابرت
جلوه کن ای معنی صبر
ای صبوری پشتِ صبرت
تا به کی چشم انتظاری
تا به کی این بیقراری
تا به کی آشفته حال و
گریه چون ابر بهاری
بی تو یا مولی الموالی
مانده ام با دست خالی
باغ جانم خورده آفت
تا به کی این خشکسالی
ابر شو بر ما بباران
سیل شو ای چشمه ساران
این خزان باز آی و برچین
ای به دستانت بهاران
در حریقم با خیالت
تشنهء جام وصالت
از کجا گیرم سراغِ
وضع حالِ پر ملالت
تو مرادی من مریدم
ای علمدار رشیدم
هم خمیدم هم بریدم
روی ماهت را ندیدم
بس کن ای مه پرده پوشی
تا کجا مهر خموشی
نیش قلب مُنتَظِر را
مُنتَظَر هستی و نوشی
خسته ام ز این زندگانی
ای که تو صاحب زمانی
مانده ام ز این آشنایی
من نهان یا تو نهانی
شد سرانجامِ کلامم
ای که تو هستی امامم
بی تو ای آغاز و پایان
شعر نابی نا تمامم
ای قرارم بیقرارم
شوق دیدار تو دارم
بی تو در اوج خزانم
با تو سرسبزم... بهارم
داریوش جعفری