اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

شور و شوقی زده از عمق دلم تا رگ و پوست

 نتوان گفت که این حال چه زیبا و نکوست

همهء علت این سرخوشی ام در این است

که زدم خنده سرِصبح به رخسارهء دوست 

داریوش جعفری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.