شور و شوقی زده از عمق دلم تا رگ و پوست
نتوان گفت که این حال چه زیبا و نکوست
همهء علت این سرخوشی ام در این است
که زدم خنده سرِصبح به رخسارهء دوست
داریوش جعفری