اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

کاش میشد که بمانیم عزادارِ محرم

  کاش میشد  بشویم حرِ گنهکارِ محرم

  عاقلِ بیخبراز خویش و گرفتارترینم

  کاش دیوانه شوم مست و گرفتارِ محرم 

 هرکجاپای نهادم سخن از سودوزیان است 

اذن فرما که شوم کاسبِ بازارِ محرم 

 نیست سرمایه مرا جز دو سه قطره میِ اشکم 

 آمدم تا که شوم باز خریدارِ محرم

  قصهء عشق مرا باخط کوفی ننویسید 

 کاش میشد بنویسیدز تُجارِ محرم

  گریه بهر که کنم قاسم وعبدلله وجعفر

  یاعلی اکبر و یا دست علمدارِمحرم

  ننویسید ز نام و زنشان اینهمه اما

  بنویسید فقط خادم دربارِمحرم 

  مسلمم نیست غمم جز غم عشق توحسین جان

  کاش میشد که دهم جان به سر دارِمحرم ...

 داریوش جعفری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.