اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

اشک تاپاشیدبرآیینه ام
 جلوه گر شد عشق تو در سینه ام
سینه شد صحرای سوزان ازغمت
دیده شد گریان زسوز ماتمت
 اشک شد مِی تاکه بدمستی کنم
 نوحه ای در بابِ بی دستی کنم
 تامیانِ دستِ من آمد قلم
شعر آمد از علمدار و علم
 ای پناه خیمه ها ای نور عین 
ای همه عالم ترا در زیرِ دین
  نام پاکت کارِعیسی میکند
 سینه چاکَت کارِ موسی میکند
  چاک چاک وتشنه و جان برلبی
 باچنین حالم پناهِ زینبی
 ای ترا عالم تمامی بیقرار
 ابروانت هر یکی یک ذوالفقار
 زادهء ام البنین  شاه کرم 
گوش کن فریادِ طفلان حرم
 ساقی  لب تشنه و دریانورد
حرفشان باشد عموجان بازگرد
ازچه در دریای خون بنشسته ای
پشت شه را ازغمت بشکسته ای
 خیز بنگر چون به بالای سرت 
 ایستاده با قدِ خم مادرت
  مادری بهرِ تو زهرا میکند
 دیده از داغ تودریا میکند 
 گوش کن میخوانَدَت فرزند من
مرحبا سقای من دلبند من
گرنخیزی خیمه غارت می شود
سهم ناموست اسارت می شود
ای که فرقت شدقرینه باعلی
خیز از جا و بگو یک یاعلی
اینچنین بایدروم درقتلگاه
تاکشم بهرحسینم آه....آه 
داریوش جعفری
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.