چون روان گشت عقیله ز درخیمه به آه
دیده گریان و دوان جانب آن حضرت ماه
رفت رخصت طلبد زار ز درگاه حسین
که کند هدیه دو طفلش به سرراه حسین
هرکجا لب به سخن سوی حسین باز نمود
شه دین روی سخن با دگری می فرمود
تاکه زینب قسمش داد به جان مادر
این روانیست کشد خجلت رویت خواهر
بِنِگر هردو به راه تو زمن تشنه ترند
حرفشان هست همه اهل حرم بی پسرند
این روا نیست که بادست تهی برگردند
تهی از آلت رزمند و تهی ترگردد
بِنِگر عاشق جانبازی و مدهوش تواند
زرهی نیست به تن هردوکفن پوش تواند
رخصت جنگ گرفتند وروان گردیدند
(راهی از بهر تماشای جنان گردیدند)
این یکی گفت بهشت است به پای توحسین
آن یکی گفت که جانم بفدای توحسین
گفت دشمن که دوتا شیر به میدان آمد
دخت حیدر به دو شمشیر به میدان آمد
همچنان پیر دو تن رزم نمودند ای وای
به ره دوست دوتن سینه گشودند ای وای
هردوچون یاسِ سپیدازدل خیمه رفتند
وای بردست حسین غرقه به خون برگشتند
همه گفتند حسین آمده زینب برخیز
همره طفل توجانش شده برلب برخیز
گفت زینب نروم تانرود دلدارم
گرببیندخجل ازمن بشود سردارم
همگی باز شوید یار وکمک حال حسین
دست گیرید همه زیر پروبال حسین
گرکه صدهاپسرم بودهمین میکردم
یاکه صدبار دگر باز چنین میکردم
کاش میشد که شوم کشته برای توحسین
همهءهستی من جمله فدای توحسین
داریوش جعفری