زان لحظهء بد که بندِ صیاد شدم
افتاده به دست قوم جلاد شدم
دیگروطنی نیست مراجان حسین
همچون پرِکاهی به رهِ باد شدم
دیگرنشوم ازغمت آزاد حسین
شمعم که تو داده ایم بر باد حسین
محصورِحرامیان شامم ای وای
این راغم عشق تو به من داد حسین
بنیاد تمام کفربربادزدم
آتش به وجود قوم شداد زدم
دستان مرا اگر چه اینان بستند
با تیرسخن به قلب صیاد زدم
زین شهر که مردمش همه جلاداست
رفتم که پر از شرارهء بیداد است
گفتند که این شهر بود شام ولی
این شام سیه مثالِ سنگ آباداست
در حال سفر زِ شهرِ سنگ آبادم
ازبندِ هر آنچه غیر تو آزادم
پرسید کجاروی سرایت به کجاست
گفتم بخدا اهل حسین آبادم
داریوش جعفری