اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

اشعار داریوش جعفری

اشعار مذهبی

ازپیِ این کاروان ازبس دویدم خسته ام  

نیست دیگر سوی دیدن در دو چشم بسته ام  

مرغ عشق آل طاهایم که از سنگ بلا  

لانه کردم کنج ویران باپر بشکسته ام  

ازحرم ماندم جدا و روی خاکم بنگرید  

راس بابایم به دامن گنبدو  گلدسته ام 

یاد دارم می پریدم روی بامِ دوش ماه  

حال برخاکم نشانده بالهای    بسته ام  

بالش دست پدر کو ؟آنهمه شوکت کجاست ؟ 

که اینچنین درجمع جلادان به خون بنشسته ام   

 این قد خم روی نیلی داغ باغ لاله است  

ورنه در گلزارهستی غنچه ای نو رسته ام  

خیز بابا تا رویم ازاین خرابه جان تو 

 ازپی این کاروان از بس دویده ام خسته ام

داریوش جعفری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.